
به گزارش خط امام حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد مقدم در ابتدای سخنرانی خود در حسینیه فاطمة الزهراء با موضوع کرامت انسان در فرهنگ اسلام و قرآن، اظهار کرد: در مکاتب و ادیان الهی، انسان یکی از محوری ترین موضوعات است و می توان سنگ زیرین فلسفه نبوت ها و بعثت ها را انسان و […]
به گزارش خط امام حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد مقدم در ابتدای سخنرانی خود در حسینیه فاطمة الزهراء با موضوع کرامت انسان در فرهنگ اسلام و قرآن، اظهار کرد: در مکاتب و ادیان الهی، انسان یکی از محوری ترین موضوعات است و می توان سنگ زیرین فلسفه نبوت ها و بعثت ها را انسان و هدایت انسان تلقی کرد؛ اما در فرهنگ قرآن آدمی از جایگاه والایی برخوردار است تا جایی که عارفان می گویند انسان خلاصه و فشرده هستی است. وقتی خدا می خواهد نمادی از آفرینش بیافریند که در آن همه عوالم بروز و ظهور داشته باشد، انسان را می آفریند.
قرآن برای نوع بشر شرافت، بزرگی و بزرگواری قائل است
انسان نمونه کامل دربردارنده این عوالم است. پیکره اش نماد عالم مادی، عرصه خیال نماد عالم مثال و روح و نفس مجرد او بیانگر عالم عقلانی معنا و تجرد است. در قرآن ویژگی هایی از انسان مطرح شده که بخاطر آنها انسان سرآمد عالم هستی است. انسان مدنظر قرآن جانشین و امانتدار خداوند است؛ مسجود فرشتگان است. انسان مدنظر قرآن برخوردار از روح خداست. او اشرف مخلوقات بوده و موجودی است که همه عالم برای او آفریده شده است. به تعبیر عارفان اگر عالم نبود و انسان نبود، خدا شناخته نمی شد.
اینکه می گوییم در عرف و فرهنگ قرآن، خداوند انسان را موجودی خاص و ویژه آفریده است به گونه ای که خود را در عالم بنمایاند و اینکه پس از آفرینش انسان با جمله ” تبارک الله احسن الخالقین ” بر خود آفرین می گوید، از آن جهت است که قرآن برای انسان کرامت ذاتی و طبیعی قائل است. دوم اینکه برای نوع بشر شرافت، بزرگی و بزرگواری قائل است.
طبق این آیه خداوند انسان و فرزندان آدم را صاحب کرامت می داند. این ویژگی ها برای نوع بشر است و چون نوع بشر ” انسان بما هو انسان” این ویژگی ها را دارد، از کرامت برخوردار است. چون انسان از کرامت برخوردار است، این انسان دارای شرافت، فرهمندی، دارای بزرگی و بزرگواری، لازمه این کرامت حقوقی است که در عمق و متن وجدان و سرشت انسانی تعبیه شده است. اینجاست که اختلاف نگاه ها مطرح می شود. دانشمندانی مانند شهید مطهری قائل به حقوق انسانی طبیعی است. اگر ما گفتیم انسان موجودی است اشرف، گرامی و برخوردار از کرامت، لازمه حقوقی این نگاه و نگرش آن است که برای انسان جایگاهی خاص قائل باشیم؛ جایگاهی به عنوان انسان بما هو انسان.
برخی از فقیهان ما وقتی به اینجا می رسند دچار مشکل می شوند. اینکه در عرصه حقوقی و فقهی اسلامی ما به برخی از مسایل برمی خوریم که با کرامت انسان به عنوان یک انسان توافق نخواهد داشت. اما برخی دیگر از فقیهان برآنند که چون کرامت ذاتی انسان است، حقوقی که لازمه این کرامت است برای انسان است. وقتی می گوییم کرامت انسان ذاتی است، یعنی انسان منهای رنگ، پوست، اعتقاد، جغرافیا و هر چیزی که به عنوان انسان تلقی شود.
در مقاله ای سوالی مطرح شده بود تحت این عنوان که وقتی اسلام یک دین اخلاقی است، بسیاری از آموزه های قرآن آموزه های اخلاقی است. وقتی اعتقاد داریم فلسفه دین پیامبر (ص) پایه گذاری اخلاق کریمه در جامعه است و اساسا فقه اسلامی در چهارچوب اخلاق است، چرا ما مسلمان ها در حوزه اخلاق از دیگر ملل عقب افتاده تر هستیم؟! چرا در جوامع دیگر دروغ کمتر گفته می شود؟ غش در مال کمتر است؟ در پاسخش به نکته درستی اشاره کرده بود و اینکه در کنار فرهنگ دینی ما کنار هر اصل اخلاقی یک توجیه می گذاریم و آن اصل اخلاقی را از کارایی می اندازیم! به طور مثال دروغ حرام است مگر اینکه مصلحت آمیز باشد! دستبرد به مال دیگری بد است، مگر اینکه کافر باشد! کنار هر اصل اخلاقی یک پادزهر قرار داده ایم. شکنجه یک اقدام ضداسلامی است اما می گویند ما تعزیر می کنیم! به این خاطر است که می بینیم مرحوم صاحب عروه می گوید هر کسی از من غیبت کند من حلالش می کنم الا آخوندها! گفت چون آخوندها اول می آیند من را فاسق می کنند و می گویند غیبت فاسق جایز است، بعد غیبت می کنند در حالی که بقیه حداقل من را فاسق نمی کنند!
دکتر مقدم با تاکید بر اینکه وقتی زشتی های اخلاقی توجیه می شود، راحت تر به آن عمل می شود، اظهار کرد: در این وضع حتی زشتی و بدی دروغ هم کنار دروغ گفتن از بین می رود چون بلافاصله یک مصلحت برایش درست می کنیم. تهمت، تعدی، تجاوز و… هم به این همین گونه است.
امروز در دنیایی زندگی می کنیم که آنچنان جوامع بشر در حال کوچک شدن است که هنجارها و ناهنجاری ها باید از یک وحدت و هم گونی برخوردار باشد تا جامعه بشری بتواند رشد کند. بنابراین اگر ما کرامت انسانی که پشتوانه حقوق انسان است را ذاتی ندانیم، طبیعتا در حقوق انسان ناهماهنگی پیش می آید.
یکی از روشن ترین ویژگی هایی که قرآن برای انسان مطرح کرده و آن را ملاک کرامت انسان می داند، مساله عقل است. تعقل، تفکر و اندیشیدن. علامه طباطبایی می فرمایند در قران بیش از 300 آیه دعوت به تعقل وتفکر وجود دارد و در هیچ جای قرآن نیامده که انسان چیزی را بدون تعقل بپذیرد. اندیشه آنقدر مهم است که انسان بدون اندیشه، انسانیتش مورد تجاوز قرار گرفته است.
چه کرامت را ذاتی بشر بدانیم و چه برای انسان مسلمان اما در اینکه عقل یک کرامت است شکی نیست. اگر پایند به مساله اندیشیدن در قرآن هستیم، این اندیشیدن توابع و لوازمی دارد. هیچ کسی حق ندارد اندیشیدن را از انسان بگیرد. آگاهی حق مسلم انسان است.
وظیفه حکومت ها این است که زمینه سازی اندیشیدن را فراهم کند. اگر انسان فکر نکند رشد نمی کند. در جامعه ای که فکر نباشد، آن جامعه مرده است. انسان باید امنیت داشته باشد تا اندیشه خود را عرضه کند و از آن دفاع کند. متاسفانه برخی افراد مذهبی و متدین بخاطر یک نگرانی معتقدند اگر بیان فکر آزاد باشد و هر کسی بتواند هرآنچه می اندیشید را عرضه کند، یک نوع بازار متنوع فکر ایجاد می شود که ممکن است انسان ها گمراه شوند! منظورتان چیست؟ خدا پاسخ این افراد را در قرآن این گونه می دهد که اگر خدا می خواست همه انسان ها هدایت شوند که خب این کار از عهده اش برمی آمد.
بنابراین تکامل من و شما در این است که در فضای فکر واندیشه رشد کنیم. اینکه سانسور را تئوریزه کنیم برای این که جامعه دچار انحراف نشود، جلوی فکر و نظرات مختلف را بگیریم و اقداماتی از این دست داشته باشیم، خب چه چیزی را به دست می آوریم؟ جلوی عقل مردم را بگیرم تا دین مردم را حفظ کنم؟ مطمئن باشید دین مردم هم حفظ نمی شود. آن دینی حفظ می شود که در سایه برخورد اندیشه ها شکل بگیرد. دینی حفظ میشود که افراد بتوانند پرسش هایشان را مطرح کنند. یک جامعه بالنده و زنده قبل از هرچیز باید دارای آزادی فکر و اندیشه باشد. اگر از امنیت آزادی بیان اندیشه برخوردار نباشم، چطور عقایدم را عرضه کنم؟ اگر ما معتقدیم در قرآن تعقل و فکر برای انسان یک کرامت است، باید بپذیریم آگاهی، تفکر، تحقیق و پژوهش و پرسشگری حق هر انسان است تا بتواند تفکرش رشد کند.
دومین مساله که قرآن برای انسان مطرح می کند، اراده و اختیار است. امانت سنگینی که شانه هستی آن را تحمل نکرد و انسان آن را پذیرفت و معمار ساختن شخصیتش خودش شد. خدا در بین تمام موجودات قدرت اراده و انتخاب را فقط به انسان داد. وقتی انسان دارای اختیار شد، یعنی آزادی حق مسلم اوست. فقط انرژی هسته ای حق مسلم او نیست بلکه آزادی هم حق مسلم ماست. این آزادی چه در نگاه فلسفی و چه در نگاهی اجتماعی اش هیچ تفاوتی ندارد.
اگر انسان دارای اراده است، یعنی انسان موجودی آزاد است. در یک فضای آزادانه انسان رشد می کند. قوه های درونی اش را به فعلیت برساند. این آزادی وقتی به عنوان حقی از حقوق انسان تلقی شد هیچ چیزی آن را محدود نمی کند مگر خود آزادی. یعنی آزادی تا زمانی که آزادی دیگران را مورد تجاوز قرار ندهید. لذا از اراده و انتخاب انسان پس از آزادی، قانون گرایی ریزش می کند. یک جامعه آزاد، یک جامعه قانون مدار است چون آن چیزی می تواند آزادی انسان ها را حفظ کند که در چارچوب قانون، حریم انسان ها در آن مشخص باشد.
یک جامعه آنارشیسم که در آن هرج و مرج است و بنیان های آن در بحث قوانین و قواعد شکل نگرفته است، یعنی در آن جامعه به آزادی انسان خلل وارد شده است. درست است که آزادی می تواند عرصه های مختلفی داشته باشد اما در تمام عرصه های آزادی این انسان است که میدان داری می کند حتی در آزادی معنوی. این که من با آزادی و اراده، عقل و اندیشه ام را از چنگال امیالم بیرون بیاورم. هیچ انسانی به زور و جبر به جایی نرسید. آنهایی که می خواهند انسان ها را به زور بهشتی کنند، قبل از آنکه سر از بهشت دربیاورند، راهشان جهنمی می شود. چون انسان اراده و اختیار دارد، پس از آزادی برخوردار است و چون انسان می خواهد از آزادی اش پاسداری کند باید زندگی اش را به گونه ای تنظیم کند که به آزادی دیگران لطمه وارد نشود. اینجاست که قانون باید چارچوب ها را مشخص کند.
همچنین وقتی اختیار و انتخاب برای انسان بود و انسان از آزادی برخوردار شد و این آزادی انسان را به سمت قانونمداری سوق داد، این آزادی اصل دیگری را هم برای انسان ایجاب می کند و آن مسوولیت پذیری است. مسوولیت پذیری یکی از دیگر از شاخصه های انسانی است. انسانی که در برابر خودش و جامعه مسوول است. نباید به هیچ کسی اجازه دهد به حریم آزادی های انسانی اش تجاوز کند. چه در حوزه آزادی های معنوی که مربوط به خودش است و چه بیرون از خودش یعنی همان عواملی که می خواهد آزادی های او را محدود کند.
وی در نتیجه گیری تحلیل هایش اظهار کرد: بنابراین اگر برای انسان کرامتی قائل باشیم که هستیم و اگر کرامتی ذاتی قائل باشیم که باید اینگونه باشد؛ در چنین نگاهی انسان به حقوقی می رسد که این حقوق کرامت انسان را پاس می دارد و انسان را از یک ابزار شدن رهانیده و او را از مضمحل شدن نجات می دهد. واقعه عاشور و حادثه کربلا و کار بزرگی که امام حسین(ع) انجام داد، با این نگاه می تواند قابل تفسیر باشد. حسین بن علی (ع) نه برای جنگ کردن و برهم زدن نظم جامعه آمده بود نه برای چیز دیگری. تمام عاشورا در یک مساله خلاصه می شود که حسین بن علی(ع) می گوید: «الا و ان الدعی بن الدعی قد رکزنی بین الثنتین، بین السله والذله و هیهات منا الذله » یزید می خواهد با زور و اکراه من را بین دو چیز مخیر کند، او می خواهد من یا بیعت کنم با یک نظام فاسد نامشروع که به حریم کرامت انسانی تجاوز می کند و از دین یک ملعبه ساخته و از انسان اسیر در چنگال این ملعبه حکومت یا اینکه راه دیگری انتخاب کنم.
امام حسین (ع) می فرماید هیهات منا الذله. یک انسان چارچوب و ارزشی دارد. حسین بن علی (ع) برای پاسداشت این “نه” قیام کرد. یک “نه” به نظامی که می خواهد در مسلخ قدرت همه چیز حسین را در برابر تاریخ ذبح کند و برای خودش مشروعیت بسازد و پایه گذار ارزش های زشتی در جامعه اسلامی باشد که دیگر نتوان با او مبارزه کرد. امام (ع) می خواهد پیامی بزرگ به تمام نسل و عصر ها بدهد؛ اینکه من برای جنگ کردن و در دست گرفتن قدرت نیامدم. البته اگر در پایان هر چیزی که در راه این “نه” گفتن اتفاق بیافتد، پذیرا هستم اما به دنبال این هستم که این “نه” گفتن در تاریخ یعنی؛ عظمت انسان یعنی کرامت اخلاق؛ یعنی مواظب باشید حکومت دینی به دین حکومتی تبدیل نشود. این “نه” یعنی حفظ کردن تمامی آرمان های بعثت. تمام تلاش امام (ع) این است که با چنین حکومتی بیعت نکند و در مواجهه با این موضع که یا بیعت یا برخورد، امام (ع) ایستاد و جان خودش و فرزندان و تمام جوانانی که با او بودند قربانی این راه شدند تا انسان و انسانیت قربانی خودکامگان سوداگر تاریخ نشود.
Source:jamaran.ir