“چرا انقلاب كرديم” گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمين سيد هادي خامنه‌اي
“چرا انقلاب كرديم” گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمين سيد هادي خامنه‌اي

خط امام : آنچه در ادامه می خوانید گفتگوی روزنامه ایران است با حجت‌الاسلام و المسلمين سيد هادي خامنه‌اي با طرح این پرسش که “چرا انقلاب كرديم”پایگاه اطلاع رسانی خط امام متن کامل این گفتگو را بازنشر می کند. انقلاب به معنای زیر و رو شدن است، جامعه‌شناسان انقلاب را هر گونه جنبش اجتماعی توده‌ای […]

خط امام : آنچه در ادامه می خوانید گفتگوی روزنامه ایران است با حجت‌الاسلام و المسلمين سيد هادي خامنه‌اي با طرح این پرسش که “چرا انقلاب كرديم”پایگاه اطلاع رسانی خط امام متن کامل این گفتگو را بازنشر می کند.

انقلاب به معنای زیر و رو شدن است، جامعه‌شناسان انقلاب را هر گونه جنبش اجتماعی توده‌ای که به فرایندهای عمده اصلاح یا دگرگونی اجتماعی بیانجامد، تعريف مي‌كنند. آن زمان كه روح جمعي يك جامعه اساس حاكميت را برنتابد، نيرويي در هم شكننده براي تغيير وضع موجود، شكل خواهد گرفت. چيزي كه نظير آن را 35 سال پيش به عينه شاهد بوديم. اين در حالي است كه بسياري از تئوریسين‌ها، انقلاب اسلامي ايران را به خاطر ماهيت ديني‌اش، فراتر از انقلاب‌هاي معمولي مي‌دانند، كه صرفا با نيرويي مردمي و رهبري‌اي ديني توانست بنيان نظام سلطنتي را در هم‌شكند. اما سوال اصلي اين‌جا است كه اساسا چه مي‌شود كه انقلاب در جامعه‌اي شكل مي‌گيرد؟ چه دغدغه‌‌هايي زمينه‌ساز اين مساله مي‌شوند؟از اين رو بر آن شديم چرايي انقلاب اسلامي را با يكي از پير‌هاي انقلاب، كه در مسير پيروزي حبس‌ها و شكنجه‌هاي بسياري را متحمل شده‌، به بحث بگذاريم. حجت‌الاسلام سيد هادي خامنه‌اي كه هم‌اكنون رياست پژوهشكده تاريخ اسلام را بر عهده دارد، از روحانيون مبارزي است كه سال‌ها براي پيروزي انقلاب كوشيد، وي كه در دوره‌های اول، دوم و سوم مجلس نماینده مشهد و در مجلس ششم نماینده تهران بود، و فعلاً دبیرکل مجمع نیروهای خط امام می‌باشد.
ما حصل اين نشست پيش روي شماست.

***

جناب حجت‌الاسلام خامنه‌اي به دور از بحث‌هاي هميشگي در رابطه با اهداف و آرمان‌هاي انقلاب، به خدمت‌تان رسيديم تا بپرسيم، سيد هادي خامنه‌اي، چه دغدغه‌اي داشت كه به انقلابيون پيوست؟


آن زمانی که حضرت امام(ره) انقلاب را کلید زدند، بجز تعداد اندکی از خواص، هیچ‌کس دغدغة انقلاب را نداشت. اولین کسی که صدای انقلاب را بلند کرد، خود حضرت‌ امام(ره) بود. البته زمینة نارضایتی و عدم موافقت با رژیم در اکثریت مردم دین‌دار وجود داشت. خیلی از کسانی که دوران رضاشاه را دیده بودند، با توجه به مسائلی مثل بی‌حجابی و کشتار مسجد گوهرشاد، و اختناق و ستمگری‌ها، زمینه‌های نارضایتی را داشتند. در زمان محمدرضا شاه هم همان کارها به نوعی ادامه پیدا کرد؛ بی‌حجابی رایج شده بود و سیاست‌های فرهنگی ضددینی و غیر اسلامی پیگیری می‌شد، اما چنین نبود که این‌ها باعث شود مردم یا گروه‌های خاصی به فکر پروژه‌ای به نام انقلاب بیفتند. چنین گروه‌هایی عمدتاً بعد از سال ۱۳۴۲ فعالیت خود را شروع کردند، یعنی تحت تأثیر فعالیت‌های حضرت امام(ره) بودند. در واقع اندیشة تغییر رژیم پس از سال ۱۳۴۲ در بین مردم پیدا شد. گروه‌ها و احزابی با اندیشه‌های مبارزه‌جویانه وجود داشتند، منتها چارچوب محدودی بر آنها حاکم بود. مثلاً جبهة ملی و نهضت آزادی و چند حزب کوچک دیگر در مقابل رژیم قرار داشتند، اما تعریف‌شان از مبارزه با آن تعریفی که حضرت امام(ره) داشت، متفاوت بود. آنها بر اصلاحات جزئی و موردی و محدود کردن اختیارات شاه تأکید داشتند؛ یعنی شاه بماند و در چارچوب حکومت مشروطة سلطنتی، تنها سلطنت کند و نه حکومت. البته این فقط در حد حرف بود، ولی در عمل، رفتارشان نشان نمی‌داد که دنبال چنین هدفی هستند، چون معلوم بود شاه زیر بار چنین چیزی نمی‌رود و بنابراین چنین احزاب و گروه‌هایی در رفتارشان نرمش داشتند. البته اینها هم بعد از سال ۱۳۴۲ آهنگ‌شان تندتر شد.
پس ما دغدغه‌های کلی در ذهن داشتیم، اما اینکه از کجا باید شروع کرد و پروژه‌ای به نام انقلاب را کلید زد، در ذهن هم‌سن‌و‌سالان من نبود. شاید برخی ادعا کنند که چنین چیزی در ذهن آنها بود، اما شاهد و قرینه‌ای برای آن وجود ندارد. به جز شهید نواب صفوی و گروه فدائیان اسلام، که البته آدم‌های برجسته‌شان اغلب یا شهید و یا زندانی شدند و امکان ادامة فعالیت پیدا نکردند.

پروژه انقلاب به طور مشخص از كجا كليد خورد؟ و مخالفت حضرت امام‌(ره) با تصويب لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي در زمينه‌سازي انقلاب چه نقشي داشت؟

در نگاه ابتدایی امام به مبارزات، یعنی مثلاً سال ۱۳۴۱، نشانی از تغییر رژیم و مقابله با شخص شاه وجود نداشت. و این خیلی عادی به نظر می‌رسد. برخی تحلیلگران پس از انقلاب، زندگی و اندیشة حضرت امام(ره) را به چند مرحله تقسیم کردند. این امری طبیعی است. همه به تدریج حرکت می‌کنند و متناسب با شرایط پیش می‌روند و شعارها هم به موازات حرکت و تغییر شرایط، تغییر پیدا می‌کند. کسانی که چنین چیزی گفتند، کشف مهمی نکردند و این نقیصه‌ای به حساب نمی‌آید. حضرت امام(ره) مثل همة انسان‌ها دارای تحول و تطور در افکار و اندیشه‌ها بود. شروع حرکت حضرت امام(ره) به لایحة انجمن‌های ایالتی و ولایتی مربوط می‌شود. این لایحه محتوای خلاف اسلام داشت و امام با آن مخالفت کرد. و به نامه‌نگاری خطاب به دولت یعنی نخست‌وزیر پرداخت. در اینجا، طرف حساب، شاه نبود. این روش البته دو پیام می‌تواند داشته باشد و هر دو پیام هم می‌تواند در ذهن حضرت امام(ره) بوده باشد: اول این‌که حضرت امام(ره) تا آن زمان نخواسته بود مبارزه را متوجه شخص شاه کند که شدت بیشتری دارد و طبیعتاً دردسرها و مسائل آن هم بیشتر است. دوم اینکه امام می‌خواست با این کار بفهماند که ما شاه را در این ماجرا هیچ‌کاره می‌دانیم. ما دولت را به رسمیت می‌شناسیم و با دولت حرف می‌زنیم.

چه زمانی مبارزه حضرت امام(ره) متوجه شخص شاه شد؟

از زمانی که شاه خودش رسماً دخالت کرد، در سخنرانی‌هایش روحانیت را تحقیر کرد و از «ارتجاع سیاه» نام برد. در اینجا دیگر مخاطب حضرت امام(ره) خود شاه بود و «آقای شاه!» و «مردک!» در صحبت‌های حضرت امام(ره) مرتب تكرار مي‌شد. پس مبارزه در مراحل اولیه همان مخالفت با چند مصوبه بود و مثلاً یکی از دلایل مخالفت این بود که این مصوبه در زمان تعطیلی مجلس اعلام شده‌بود و بنابراین غیرقانونی است.
بعد از اینکه چند نامه رد و بدل شد و علما و مراجع هم در قم، مشهد، نجف و نقاط دیگر همکاری کردند، حکومت صلاح دید این مصوبه را پس بگیرد. یعنی به این نتیجه رسیدند که این آتش را همین جا خاموش کنند تا سرایت به مسائل دیگر و بدنة جامعه پیدا نکند و تا سروصدایش همه جا را فرانگرفته، ختم به خیر شود. اما حضرت امام(ره) چون شرایط را می‌دانست و از پشت پرده اطلاع داشت، مبارزه را ادامه داد و استدلال می‌کرد که هیچ تضمینی وجود ندارد که حکومت توطئه دیگری را کلید نزند. اتفاقاً همینطور هم شد. پس از چندی، ماجرای لوایح شش‌گانه شامل اصلاحات ارضی و حق شرکت زنان در انتخابات و … مطرح شد و هدف از این کار، آن بود که طیف وسیعی از مردم شامل کارگران و کشاورزان و زنان را با خود همراه کنند. بعد از مدتی سه لایحه دیگر به این لوایح اضافه شد و رفراندومی ظاهری به راه افتاد، علي رغم اين‌كه بدنة جامعه و روحانیان با آنها همکاری نکردند، لوایح با عنوان «انقلاب شاه و ملت» به مرحلة اجرا گذاشته‌شد. از اینجا بود كه شاه رسماً وارد عرصه شد و مبارزه‌ها نیز متوجه شخص شاه شد.
در استراتژي حضرت امام(ره) همواره بر افشاي مسائلي تاكيد مي‌شد، كه تا آن زمان در عرصه عمومي طرح نشده‌بود، يا مردم از آگاهي در آن‌باره دور نگه داشته‌شده‌بودند، مثلا اطلاع‌رساني حضرت امام‌(ره) در مورد خطر اسرائيل، اين آگاهي‌ها از سوي حضرت امام(ره) با چه اهدافي صورت مي‌گرفت؟
حضرت امام(ره) در صحبت‌هایش، بر ضدیت حکومت حاكم با اسلام تأکید می‌کرد. یکی از این مسائل، اسرائیل بود، که تا آن زمان برای بسیاری از مردم ناشناخته مي‌نمود. و مردم نمی‌دانستند چنین حکومتی در قلب جهان اسلام وجود دارد. حضرت امام(ره) در اعلامیه‌هایش که به دست اکثر مردم می‌رسید، چندین بار گفتند که «باید تذکر دهم که خطر بزرگ، خطر اسرائیل است!» ايشان می‌دانست این همان چیزی است که رژیم روی آن حساس می‌شود. در همان سال‌ها، آقای هاشمی رفسنجاني کتاب «سرگذشت فلسطین» را ترجمه کرد و این اولین کتابی بود که به طور مشروح داستان اسرائیل و شرایط کنونی آن را توضیح می‌داد. ایشان به دلیل ترجمة همین کتاب دستگیر شد و شکنجه‌های بسیار سختی را تحمل کرد. گمان می‌کنم این کتاب در همان دوران قبل از انقلاب بیش از سی‌چهل‌بار چاپ شد. به هر حال، مسئلة خطر اسرائیل که حضرت امام(ره) در این مرحله آن را مطرح کرد، بی‌سابقه بود و برای رژیم گران تمام شد. رژیم فکر نمی‌کرد که امام اینقدر هوشیار باشد که روی مسئلة خطر اسرائیل دست بگذارد. تا آن زمان کسی اطلاع نداشت که چنین کشوری به وجود آمده و دولت ایران آن را به رسمیت شناخته و اکنون اسرائیلی‌ها در ایران مشغول فعالیت صنعتی، اقتصادی و سیاسی هستند. به ظاهر یک عده یهودی یا بهایی در ایران فعالیت می‌کردند، اما در واقع به حمایت‌های اسرائیل متکی بودند و به نفع اسرائیل، کار و تجارت می‌کردند. هیچ‌کدام از علما و مراجع به این مسئله توجه نداشتند. در واقع مبارزات بهانه‌ای شد تا مسئلة اسرائیل هم مطرح شود. این مسئله خیلی زود مورد توجه مردم قرار گرفت.
مخالفت با جشن‌های ۲۵۰۰ ساله، هم یکی از نقاط اوج فعالیت‌های حضرت امام(ره) بود. در این دوران افراد مختلفی به صحنة مبارزه پیوستند و بسیاری از آنها دستگیر شدند. مثلاً بنده سه بار در سال‌های ۱۳۴۴ و ۱۳۵۰ و ۱۳۵۳ دستگیر شدم. ساواک در آنها سال‌ها بسیار فعال بود و در نقاط مختلف، بسیاری از افراد زندانی شدند. به تدریج، آرمان‌ها و شعارهای انقلاب تندتر می‌شد. همان اندازه که توطئه‌ها و فعالیت‌های رژیم، از نظر کمیت و کیفیت، افزایش می‌یافت، مردم نیز آگاهی بیشتری پیدا می‌کردند و خواسته‌های آنها هم تغییر می‌کرد. در واقع مردم رژیم را بیشتر می‌شناختند و مشخص می‌شد که مشکل رژیم، مشکل چند مورد قانوني نیست و مسئله عمیق‌تر از این حرف‌هاست.
به هر حال، مبارزه افت و خیز داشت و از سال ۴۶ و ۴۷ شرایط سخت‌تر شد. مثلاً در سال ۴۹ آیت‌الله سعیدی شهید شد و بعد از آن، تعداد افرادی که به شکل علنی و غیرعلنی کشته می‌شدند، فراوان بود. حبس‌های طولانی برای مبارزین در گرفته می‌شد. از سال ۱۳۵۰ به بعد، شکنجه همگانی شد. قبل از آن شکنجه محدود بود.

شما هم در جريان دستگيري‌ها، مورد شكنجه‌هايي از اين قبيل قرار گرفتيد؟

بله، اولين‌بار در سن هفده‌سالگی در مشهد دستگیر شدم، كه مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و دومين بار در سال ۱۳۵۰ در مشهد و ۱۳۵۳ هم برای سومین بار در تهران دستگیر شدم و مرا به کمیته مشترک بردند که در آنجا شکنجه در آخرین حدش بود. هزاران نفر اعم از جوان و پیر و زن و مرد در آنجا شکنجه شدند. اعدام‌های رسمی هم وجود داشت.

در آن زمان، اهداف و چارچوب مبارزه را چگونه و بر چه اساسي تبیین می‌کردید؟

از همان ابتدا، مبارزه را علیه ظلم و ستم و بی‌دینی می‌دانستیم و به تدریج، مصادیق بیشتری را هم پیدا می‌کردیم، اما ماهیت مبارزه تغییری نکرد. در سخنرانی‌ها هم همان مبارزه با ظلم و ستم مورد تأکید ما بود. مثلاً یکی از سخنرانی‌هایی که من در سال ۱۳۵2 ایراد کردم و بسیار بازتاب داشت، نامه‌ای از امام چهارم(ع) به ابن شهاب زهری بود که در آن از روحانیان وابسته به شدت انتقاد شده بود. حرف‌هایی که من در آن سخنرانی زدم، همواره مورد استناد بازجوها بود. البته من در آن سخنرانی به مصداق اشاره نکرده بودم، اما طرز بیان به شکلی بود که همه انطباق می‌دادند و کاملاً اثرگذار بود.
به هر حال ما مبارزه را به شکل مقابله با ظلم، ستم، تبعیض، فحشا و منکرات و … تبیین می‌کردیم. مثلاً همین که افرادی با کمترین انتقاد علیه رژیم، به صلابه کشیده می‌شدند، بهترین نشانه برای ظلم بود. نمونه‌های دیگری از ظلم بود که جنبة سیاسی نداشت. فقر و گرسنگی مردم بود. به طوري‌كه می‌شنیدیم بسیاری از مردم سیستان و بلوچستان از فقر و گرسنگی تلف می‌شدند؛ شبیه همان چیزی که اکنون در برخی مناطق آفریقا وجود دارد. حضرت امام(ره) چند بار به این موارد اشاره کرد. اینها مورد استناد ما هم قرار می‌گرفت. فحشا و منکرات از موارد ديگر بود، در آن زمان مدارس مختلط راه‌اندازی شد. تا آن‌جا كه جشن هنر شیراز در سال ۱۳۵۰ جنجال‌برانگیز شد. در رابطه با مسئلة اصلاحات ارضی، از آن‌جا كه بسیاری از املاک، متعلق به وابستگان رژیم بود، تنها یک سری زمین را از گروهي از کشاورزان گرفتند كه موجبات اعتراض آن‌ها را برانگيخت. این اعتراض به نفع رژیم تمام شد و رژیم این مسئله را به شکل اعتراض مالکان بزرگ قلمداد کرد و شاهدی برای صحت کار خود گرفت. مسئلة دیگر، سهیم کردن کارگران در سود کارخانجات بود که کسی سراغ نداشت که حتی در یک مورد این کار انجام شده باشد.

در جريان اين مبارزات و افت و خيز‌ها چشم‌اندازتان براي آینده و آرمان‌ها چه بود؟

ما آینده را به شکل شفاف پیش‌بینی نکرده بودیم. مبارزه به قصد فرسوده کردن طرف مقابل آغاز شده بود و کسی از آینده اطلاع نداشت. مبارزه به شکل نسبتاً پیوسته در میان عامة مردم، دانشگاهیان و روحانیان ادامه داشت. در سال ۵۶، درگذشت دکتر شریعتی پیش آمد که بر روند مبارزه تأثیر گذاشت، به ويژه که او قبل از سفر به انگلستان، در همان سلول‌های کمیته زندانی بود و بنده هم ایشان را آنجا دیده بودم. بعد هم فوت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی فرزند حضرت امام(ره) پیش آمد که تحول دیگری در سیر مبارزه ایجاد کرد. مردم به همین مناسبت در شهرهای مختلف، مجالس یادبود و بزرگداشت برپا کردند و خودبخود، نام امام به‌طور علنی در محافل و سخنرانی‌ها مطرح شد که قبل از آن به کلی ممنوع بود. در اینجا رژیم بی‌عقلی کرد و آن مقاله معروف «ايران و استعمار سرخ و سياه» در روزنامه اطلاعات با هدف تحقیر امام چاپ شد که اثر عکس داشت. و پس از آن راهپیمایی‌های گسترده آغاز شد و در همه جا گسترش یافت. در همان زمان هم با روی کار آمدن دموکرات‌ها در آمریکا، شرایط جدیدی از نظر سیاسی ایجاد شده بود و رژیم برای آرام‌تر کردن شرایط، آزادی زندانیان سیاسی را در دستور کار قرار داده بود. پیش از آن، زندانیان حتی اگر زمان آزادی‌شان رسیده بود، آزاد نمی‌شدند. بسیاری از دوستان ما، مدت حبس‌شان در زندان قصر تمام شده بود، اما آنها را به اوین برده بودند و در آنجا حبس بودند. به این زندان اضافی، اصطلاحاً «ملی‌کشی» می‌گفتند. خیلی‌ها یکی دو سال زندان اضافی کشیدند. من هم قرار بود اوایل سال ۵۶ آزاد شوم، اما مطمئن بودم که مرا آزاد نمی‌کنند و باید به اوین بروم. همان زمان که در زندان قصر بودیم، آزادی‌ها شروع شده بود. اعلام کردند کسانی که درخواست عفو بنویسند، آزاد می‌شوند. البته تقریباً هیچ‌کس این کار را نکرد، اما مشخص بود شرایطی پیش آمده که قصد آزادی زندانیان را دارند، منتها می‌خواهند مفت نباشد و می‌گویند یک درخواست عفو هم بنویسید. من حدود یکی دو ماه زندان اضافه داشتم. این کارها به دلیل تغییر شرایط جهانی بود.
بعد از اين آزادي‌ها، حادثه آقا مصطفي كه پيش آمد، تكان بزرگي به جامعه داد كه ديگر قابل كنترل نبود. اين روند ادامه يافت تا 17 شهريور سال 57.

تغيير رژيم تقريبا از چه زماني در ذهن شما شكل گرفت؟

از سال 56 به بعد ديگر احساس كرديم كه انقلاب روي دور تندش افتاده‌است. اين را مي‌توان هم از اعلاميه‌هاي امام درك كرد و هم از راهپيمايي‌هاي عظيمي كه كمتر نظير آن ديده‌‌شده است. چه راهپيمايي‌هاي رسمي و چندميليوني و چه راهپيمايي‌هاي موردي و منطقه‌اي كه به صورت جنگ و گريز با مامورين صورت مي‌گرفت. به واقع اين زمان بود كه مساله سقوط رژيم مطرح شد. و هر چه مردم به دوران پيروزي انقلاب نزديك مي‌شدند، چهرة آينده براي مردم روشن‌تر مي‌شد. نخست حكومت اسلامي و بعد به تدريج در اعلاميه‌هاي امام «جمهوريت» مطرح شد، يعني مشخص شد كه نه تنها شاه بايد برود، بلكه حكومت هم بايد از نوع جمهوري باشد. اين شرايط تا 22 بهمن ادامه يافت.

گاه نسل جوان بي‌تدبيري مسئولين را به اهداف انقلاب نسبت مي‌دهند، آيا اين مساله مي‌تواند اهداف انقلاب را تحت الشعاع قرار دهد؟

گاهي ما در رسيدن به اهداف با موانعي مواجهه مي‌شويم از جمله بي‌تدبيري‌ها، بي‌تجربگي‌ها و…. بنابراين اين نقصان‌ها را نمي‌توان به انقلاب نسبت داد.
ما انقلاب كرديم تا با ظلم و ستم و تبعيض بجنگيم، و از سوي ديگر نمي‌توانستيم رژيمي را تحمل كنيم كه با دين و دين‌داري مخالف است. ايده اصلي اين بود كه عدالت اجتماعي، حفظ استقلال در مقابل وابستگي، و آزادي كه در زمان رژيم شاه وجود نداشت، محقق شود. عدالت يعني اینکه هركس به حق خود برسد، به شكل علمي و كاملا اكوسيستمي مي‌توان اين مساله را مطرح كرد كه هر اندازه موجود زنده هست، رزق و روزي هم وجود دارد. حضرت اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايند: « من هيچ جا نعمت متراكم نديدم مگر اين كه در كنار آن گودالي از فقر و محروميت وجود داشته‌باشد.» يعني اين‌كه در عالم طبيعت خداوند عدالت را برقرار كرده‌ و اين انسان‌ها هستند كه بايد آن را پاس بدارند. امروز هم معتقديم كه اگر عدالت را در حق هم‌ديگر رعايت كنيم گرسنگي، بيكاري، تورم و فساد مالي از سوي تعدادي انگشت‌شمار نخواهيم داشت، نمي‌خواهم همه اين مسائل را به فقر نسبت دهم، اما بايد پذيرفت كه همه اين‌ مسائل نابساماني‌هاي زندگي است.
عدالت يعني حاكميت شايسته‌سالاري، و به صراحت در فرمايشات ائمه اطهار(ع) بر آن تاكيد شده‌است، كه مادامي که توانايي انجام كاري را نداريد، خود را در معرض انتخاب آن كار قرار ندهيد. اين در حالي است كه در اين زمينه ضربه‌هاي بسيار خورده‌ايم، و دولت گذشته مصداق كامل اين قضيه ‌است. حتي كساني كه از دولت پيشين حمايت كرده‌اند اكنون معترفند كه اقتصاد نابسامان است و قبح دروغ‌گويي و رياكاري در نتيجه برخي سياست‌گذاري‌هاي اشتباه مديران در جامعه كم رنگ شده‌باشد. در حالي كه ما در اوايل انقلاب شرايط خوبي را يافته‌بوديم. و همدلي و رضايت اجتماعي بالايي شكل گرفته‌بود. تا آن‌جا كه به خاطر دارم كه در اوايل انقلاب تصادفي كه رخ مي‌داد، راننده خسارت ديده پياده مي‌شد و مي‌گفت به سلامتي امام خميني از خسارت گذشتم. از اين اتفاقات بسيار افتاده‌است. اما امروز شايد شاهد پرخاش اجتماعي بيشتري باشيم، پرونده‌هاي كلاه‌برداري و …. همه گواهي بر اين مدعا‌است كه ما عدالت را آن‌چنان كه بايد رعايت نكرده‌ايم.
با اين حال اين قضاوت درستي نيست، كه اين بي‌تدبيري‌ها را به انقلاب نسبت دهيم. درست است كه ما انقلاب كرديم تا از يكسري مسائل رهايي يابيم، كه يافتيم. ولی بي‌تدبيري برخي مسئولين را نمي‌توان به پاي انقلاب گذاشت. انقلاب مقدس است همانگونه كه اسلام مقدس است. آيا مي‌شود گفت كه چون امروز رفتار برخي از مسلمانان در جهان اشتباه است، پس اسلام هم اشتباه بود؟
خير، اين قضاوت درستي نمي‌تواند باشد. انقلاب امر مقدسي است كه متاسفانه در برخي از دولت‌هاي گذشته به آرمان‌هاي آن عمل نشد و ما بازخوردهاي آن را امروز در جامعه شاهد هستيم.

به اعتقاد شما بايد چه مي‌شد كه نشد؟

ما بايد برگرديم به انقلاب. اگر بخواهيم يك مقدار عملياتي تر حرف بزنيم بايد به قانون برگرديم.
كه در انقلاب هم بسيار مورد تاكيد بود؟
بله، قانون محصول راي و نظر قانون‌گذاران است و قانون‌گذاران هم منتخب مردم هستند، لذا نظر آن‌ها احترام دارد. ازجمله مصداق‌هاي عدل اجراي قانون براي همه، به صورت يكسان است، اگر اين مورد رعايت شود، جلوي ظلم‌ گرفته‌مي‌شود.
روايت است كه از معصوم(ع) سوال مي‌شود كه آيا مومن ممكن است دزدي كند فرمودند: «ممكن است». گفتند ممكن است مشروب بخورد، زنا كند فرمودند: «ممكن است». گفتند ممكن است دروغ بگويد، فرمودند: «خير، چراكه دروغ مادر همه گناهان است».
اساسا دروغ وسيله‌اي براي توجيه و سير گناهان در جامعه است. اگر دروغ كنار گذاشته‌شود، جايي براي گناهان ديگر باقي نمي‌ماند. مساله عمل به قانون هم به همين صورت است اگر عمل به قانون به طور يكسان اجرا گردد، مشكلات حل خواهد‌شد. ترويج قانون‌مداري به صورت دستوري هم ممكن نيست و بايد در اين رابطه اقدامات فرهنگي صورت گيرد.
كار فرهنگي اساس همه كارها حتي كارهاي سياسي است. چيزي كه اغلب به دوستان مي‌گويم اين است كه اگر به دنبال كار سياسي هستيد، کار فرهنگي كنيد، سياسي‌ترين كارها، كار فرهنگي است.

خود انقلاب چقدر در مسير فعاليت‌هاي سياسي‌اش از كارهاي فرهنگي بهره‌‌برد؟

بسيار زياد، سخنراني‌‌ها، اعلاميه‌ها، فعاليت‌هاي مذهبي همگي مايه فرهنگي دارد و جداي از فرهنگ نيست. طلبه‌ها، دانشگاهيان، جلسات، مساجد، روضه‌خواني‌ها و …. همه كارفرهنگي بود. در اين مرحله آيت‌الله شهيد مطهري و در برهه‌اي يعني از سال 50 به بعد هم دكتر شريعتي نقش بسيار داشتند. كه عمده‌كارهايش مربوط به نسل جوان بود. اما آيت‌الله شهيدمطهري علاوه بر نسل جوان عموم را هم مد نظر داشت.
شما الان هم اين تاثيرات را مي‌بينيد؟
اين تاثيرات چون شكل و محتوايش عوض شده، طبيعتا نه، تمام شده‌است. اين خود بحثي تخصصي است و بايد نشست و آسيب‌شناسي كرد.

براي اين‌كه برد فرهنگي اهداف انقلاب هميشه به قوت خود باقي بماند، آيا در حوزه فرهنگ بايد به همان شيوه‌هاي قبل عمل كنيم؟

هيچ وقت نمي‌توان مراحل گوناگون را كپي كرد، و كليشه‌اي كارها را پيش برد. به اعتقاد من در اين زمينه بايد يك عده ‌استراتژيست تصميم‌گيري كنند. امروز نخست بايد مشخص شود كه كجا قرار داريم؟ وقتي موقعيت مشخص شد، كيفيت كار هم تعيين خواهد شد. بي‌شك درمان همه دردها كار فرهنگي است. هر چند كه در زمينه فرهنگ هم انحراف‌هايي ايجاد شده، و حرف‌هايي با ورژن سابق ديگر جواب‌گو نيست، لذا بايد شكل و شمايل مسائل فرهنگي را به روز كنيم.

پس از روي كار آمدن دولت جديد ما شاهد نوعي همدلي و رضايت اجتماعي بوديم، با توجه به بحثي كه پيرامون رضايت اجتماعي و همدلي در دوران اوايل انقلاب داشتيد، چقدر به آينده اميدوار هستيد؟

ما همين اندازه خوشبين هستيم كه وضع نسبت به گذشته بهتر شده‌است، و اگر مسئولين و دولت به همين روال ادامه‌دهند، با موقعيت مطلوبتري هم مواجه‌ خواهيم‌شد. البته مشروط به اين‌كه به چند گزينه محدود تكيه نشود، و تمام مشكلات در كاهش تورم و بيكاري خلاصه نگردد، چرا كه ما با مجموعه‌اي از مشكلات دست و پنجه نرم مي‌كنيم، و در راس آن، مشكلات فرهنگي نمود مي‌يابد، كه برطرف كردن آن‌ها، بقيه مسائل را هم حل خواهد كرد.
«كار فرهنگي» تعداد مخالفاني را كه به صورت بي‌اثر و جاهلانه با روند جديد، مخالفت مي‌كنند، كاهش مي‌دهد. لذا راهكار امروز جامعه براي اصلاح مخالفين نيز «كار فرهنگي» است.