خط امام : این روزها اختلاف صداوسیما و دولت در اذهان مطرح شده است. اختلاف پنهانی هم نیست و همه میدانند که رسانه ملی روشی متفاوت در برابر مدیران دولت یازدهم پیش گرفته است. عملکرد چند ماهه اخیر صداوسیما و مقایسه رفتار آن با دولت قبل، سیاست یک بام و دو هوای مدیران تلویزیون را […]
خط امام : این روزها اختلاف صداوسیما و دولت در اذهان مطرح شده است. اختلاف پنهانی هم نیست و همه میدانند که رسانه ملی روشی متفاوت در برابر مدیران دولت یازدهم پیش گرفته است. عملکرد چند ماهه اخیر صداوسیما و مقایسه رفتار آن با دولت قبل، سیاست یک بام و دو هوای مدیران تلویزیون را به ذهن مخاطب متبادر میسازد.
عملکرد صداوسیما در گفتوگوهای زنده پخش گزینشی اخبار فرهنگی و جریانسازی در برابر برخی برنامههای فرهنگی و البته سیاسی و… نمونه برخوردهایی است که ناخودآگاه بسیاری را نسبت به همدلی و همراهی تلویزیون با دولت بدبین کرده است.
دو- سه سال پیش بود. شبکههای تلویزیون را که بالا و پایین میکردی نتیجهاش چیزی نبود جز پیامهای گلدرشت مطلوب خواندن شرایط موجود. رپرتاژ آگهیهایی که از ریلگذاریهای مدیران حکایت میکرد و سرعت گرفتن قطار اهداف. از خرداد 92 جشنواره تکراری جام جم برای پاستورنشینان با ظهور مفاهیم نو و روایتی متفاوت همراه شد و مدیران صدا و سیما به بهانه تغییر فضا مجوز فعالیت برنامهسازان منتقد را صادر کردند؛ فضایی که برنامهسازان تلویزیون آن را منبعث از سعه صدر مدیران دولتی و استقبال از فضای باز برای نقد سازنده میدانند و معتقدند نبود چنین برنامههایی در دوره گذشته را باید در نوع برخورد مدیران دولتی آن دوره ردیابی کرد که واکنش پرهیاهو و جنجالیشان در برابر هر نقد مدیران این رسانه را وادار به سکوت کرده بود. هر چند که کارشناسان، نقد – البته دلسوزانه – را از وظایف رسانه میدانند اما برخی موضعگیریها و جریانسازیهای تلویزیون درباره اقدامات دولت با نقدهای فراوانی مواجه شده است. اظهارنظر تحلیلگران در مجموع بر این نکته متمرکز است که تلویزیون بخصوص در حوزه معاونت سیاسی به جای نقد بیطرفانه و در نظر گرفتن منافع ملی، بعضاً مصلحتهای جناحی را ترجیح داده است. روزهای اخیر رئیس جمهوری هم در زمینه عملکرد صدا و سیما گلایه هایی داشت.
علاوه بر این در شرایطی که انتظار میرود با فضای امید ایجاد شده صداوسیما به عنوان فراگیرترین رسانه راه را برای جلب همدلی بیشتر مردم با دولت هموارتر کند، چشمپوشی و عدم تبیین اقدامات دولتی از مشکلات مهم و غیرقابل اغماضی است که کارشناسان بر آن تأکید دارند.
آیا رسانه دولتی و حکومتی مانند تلویزیون ایران به لحاظ قانونی و عرفی وظیفه معرفی و تبیین اقدامات دولت را دارد؟
دکتر مهدی محسنیانراد استاد علوم ارتباطات در این باره به ایران میگوید: <هیچ رسانهای را نمیتوان و نباید از انجام وظیفه دیده بانی جامعه از جمله حکومت و گزارش آن به مردم باز داشت. وقتی هم میگوییم دیده بانی به فعالیتی بسیار وسیعتر و پر اهمیتتر از معرفی و تبیین اقدامات هر منبع قدرتی از جمله دولت اشاره کرده ایم.
حال این سؤال که یک رسانه خوب باید وظیفه دیده بانی را چگونه انجام دهد، سؤال مهمی است که پاسخ آن مفصل است و باید در دانشکدههای روزنامه نگاری آموخت.> این استاد دانشگاه در ادامه سخنان خود میافزاید: < اگر رقابت بود، هیچ برنامه رادیو وتلویزیونی یا هیچ خبر یا مقاله مطبوعاتی را نمیشد به مردم چنین تحمیل کرد که واقعیت همین است که این تک صدا میگوید. اگر رقابت بود هر کدام بر اساس میزان رعایت اصول دیده بانی خود، حاصل را گزارش میکردند و این مردم بودند که به تدریج به برخی از این ارتباط گران اعتماد بیشتر و به برخی اعتماد کمتر میکردند.
او همچنین در پاسخ به این سؤال که چطور میشود برنامهای ساخت تا از یک طرف متهم به ساخت رپرتاژ آگهی نشود و از سوی دیگر برای مخاطب باورپذیر و تأثیرگذار شود، اینگونه توضیح میدهد: <ابتدا رپرتاژ آگهی را برای آن دسته از خوانندگان شما که آن را نمیشناسند توضیح دهم. بیش از چند قرن است که روزنامه خوانان جهان رپرتاژ آگهی را میشناسند. محتوا و سبک نگارش آن شبیه یک گزارش یا رپرتاژ خبری است، اما عملاً تبلیغ یک کالا یا یک عقیده است لیکن به سبک خبری. نشریات جهان به گونههای مختلف خواننده را مطلع میکنند که این یک گزارش خبری نیست، بلکه یک رپرتاژ آگهی است. برخی نشریات به صراحت گوشه مطلب به صورتی ریز مینویسند رپرتاژ آگهی.
برخی با شگرد دیگری – مثلاً دور مطلب کادر میکشند و آن را وسط آگهیهای تجارتی جای میدهند – و از این طریق موضوع را به اطلاع خوانندگان میرسانند. در حال نشریه در قبال انتشار آن پول میگیرد به این ترتیب انگیزهاش نه گزارش دیده بانی، بلکه دریافت پول است. همین قاعده به گونهای متناسب با ماهیت تولید و پخش رادیو وتلویزیون در آنجا نیز حاکم است. تا اینجا همه چیز طبیعی است. مشکل از لحظهای آغاز میشود که موضوع به گونهای منتشر شود که مردم نفهمند که این رپرتاژ آگهی است. در برخی حکومتها گاه کل محتوای رسانه به طور غیر مستقیم یا مستقیم مشمول این قاعده میشود. رسانه تولید و پخش میکند نه برای منافع مردم یا به عبارت درستتر برای منافع کسانی که پول میدهند و آن را میخوانند یا وقت میگذارند – که گاه وقت پر ارزشتر از پول است- و آن را میشنوند یا میبینند. پس مشکل و نگرانی که در این سؤال مطرح میکنید باز میگردد به پاسخ سؤال اول. با اضافه کردن این نکته که در شرایطی که جهان ماه به ماه به شرایط حضور در «بازار پیام» نزدیکتر میشود. مردم همه نقاط جهان این آزادی را خواهند یافت که اگر اعتمادشان به رسانهای از بین رفت و برایشان روشن شد که او در حال رپرتاژ آگهی است، به آن پشت میکنند و مصرفکننده رسانه دیگری در سویی دیگر از بازار پیام که وسعتش تمام قارههای جهان است خواهند شد. پس این مردم هستند که قضاوت میکنند.
دکتر محمد سلطانیفر از استادان علوم ارتباطات و رئیس دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانهها در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه آیا هنوز مردم تلویزیون را مهمترین منبع خبری میدانند توضیح میدهد: <متأسفانه چنین نیست و ما شاهد رشد و گسترش منابع ارجاعی مردم به رسانههای مختلف غیر از صداوسیما هستیم. افزایش ماهوارهها در نقاط مختلف کشور یا افزایش تقاضا برای دسترسی به سایتهای خبری دنیا در شبکههای مجازی همه نشان از آن دارد که متأسفانه آن اقبال عمومی که باید نسبت به رسانهای مانند صداوسیما وجود داشته باشد نداریم و دلیل آن را هم باید در نگاه سمتوسودار رسانهای به نام رسانه صدا و سیما ردیابی کرد. متأسفانه در صداوسیما نگاه سیاسی و جناحی بر واقعیت خبر چیره شده و ما نمیتوانیم دریافتکننده خبر محض از رسانه ملی باشیم. حتی در انتقال اخبار محض و اخبار ساده هم (در چینش، انعکاس و بیان آن) یک نوع تفکر سیاسی و جناحی قالب وجود دارد.
اینکه این روزها عملکرد صداوسیما در بخشهای مختلف برنامهسازی باعث بیرغبتی جامعه نسبت به فراگیرترین رسانه و سلب اعتماد مردم شده است بر کسی پوشیده نیست اما آیا تلویزیون با همین اعتبار میتواند در رابطه دولت و مردم کارآمد ظاهر شود ؟
سلطانیفر در این باره توضیح میدهد: شاید در نگاه تخریبی و سلبی بتواند مردم را بیاعتمادتر کند اما خیلی نتوانسته در نگاه ایجابی یا افزایش اعتماد مؤثر عمل کند یعنی این رسانه به گونهای عمل کرده که توانسته مردمی که به دنبال بهانهگیری از دولت و ساختار مجموعه دولت هستند را ارتزاق کند و به آنها القا کند که بله حکومتها و دولتها همگی یکسان هستند؛ اما در برقراری ارتباط و ایجاد فضای اعتماد متأسفانه خیلی قدم بر نداشته است.
او میگوید: < اینکه انتقاد حق و وظیفه رسانه است بر کسی پوشیده نیست اما سؤال همه این است که چرا این انتقادات در دولت قبلی حاکم نبوده و از روز فعالیت دولت یازدهم سیل انتقادات و برنامههای انتقادی گسیل شده است. اگر تلویزیون رسانهای است که به دنبال حقوق مردم است باید همانطور که امروز چنین فضای انتقادی را ایجاد کرده در دورههای گذشته هم منتقدانه ظاهر میشد در حالی که بر هر آنچه در دولت قبل اتفاق میافتاد چشم بسته بود.
این استاد حوزه علوم ارتباطات بر خلاف برخی کارشناسان دلیل فضای پر سوءتفاهم حاکم میان تلویزیون و دولت را ناهمگونی سیاسی عنوان نمیکند و میگوید همگون نبودن تفکر جناحی دولت و رئیس جمهوری باعث چنین چالشی شده است: «منافع جناحی این دو طیف همگون نیست و از ادبیات مشترکی شکل نگرفته است به طور نمونه منافع ملی میتواند به مدخل مشترک ادبیات هر دو تبدیل شود که متأسفانه تاکنون اتفاق نیفتاده است.»
«در حوزه برنامهسازی رادیو و تلویزیون تکنیکهایریزی وجود دارد که متخصصان این حوزه با شناخت و آگاهی از آنها میتوانند یک پیام مثبت را طوری طراحی کنند که کاملاً مفهوم و تأثیرمنفی در ذهن القا کند و بالعکس.»
حمیدرضا ضیاییپرور استاد ارتباطات و پژوهشگر رسانههای اجتماعی با بیان این مطلب میگوید: < به عنوان مثال در یک مصاحبه تلویزیونی زاویه دوربین، نوع سؤال و لحن آن، زمان پخش و حتی کیفیت صدا میتواند روی مخاطب تأثیر بگذارد؛ البته قابل پیشبینی است که صداوسیما در روزهای آینده یک گزارش آماری را بولتن خواهد کرد و به استناد آن مدعی خواهد شد که چندین ساعت برنامه از شبکههای مختلف تدارک دیده و پخش کرده است اما کسی این برنامهها را تحلیل محتوایی نمیکند و کیفیت آن را بررسی نمیکند که چقدر تأثیرگذار بوده و با چه هدفی تهیه شده است.>
نمونه روشن بدسلیقگی برنامهسازان سیما برای جلب مشارکتهای مردمی تبلیغات ناکارآمد این رسانه در مبحث انصراف از یارانهها بود. حکایت صداوسیما و ماجرای یارانهها حکایت این گفته مرحوم شریعتی بود که گفته «اگر میخواهید حقیقتی را خراب کنید، خوب به آن حمله نکنید، بد از آن دفاع کنید». در شرایطی که هنرمندان، استادان دانشگاه و فرهیختگان اصلاح زیرساختهای اقتصادی و فعالیتهای عمرانی (ساخت بیمارستان، مدرسه، درمانگاه و… )، بیمه همگانی رایگان و… را برای توجیه مردم نسبت به انصراف از یارانهها اعلام میکردند اما کج سلیقگی تلویزیون در نحوه پخش اخبار آن و از سوی دیگر همسو نبودن این رسانه با مردم طی چندین سال گذشته باعث شد به ضد تبلیغ تبدیل شده و این شائبه را در ذهن مخاطب شکل دهد که چهرههای شناخته شده عرصه هنر که از تمکن مالی برخوردارند نیازی به دریافت یارانه ندارند و نفسشان از جای گرم بلند میشود! تبلیغات ناکارآمد صداوسیما از مشارکت سرمایههای اجتماعی اعم از هنرمندان و فرهیختگان با نقدهای فراوانی مواجه شد و منتقدان بر این نکته تأکید داشتند که تلویزیون به جای برجستهسازی انصراف هنرمندان از دریافت یارانه بهتر بود اقدام به اطلاعرسانی شفاف از اهداف و دغدغه هنرمندان از دعوت همگانی و تشریح تبعات مزایای انصراف میکرد؛ هنرمندانی که پیش از این نیز اقدامی برای دریافت یارانه نکرده بودند.
همایون امامی مستندساز، منتقد و پژوهشگر عرصه مستند با تأکید بر این نکته درباره ضرورت مشارکتهای مردمی در پیشبرد اهداف اجتماعی دولت میگوید: <باور ندارم تمامی این هفتاد میلیونی که ثبتنام کردند به این مبلغ نیازی داشته باشند، ولی چرا این امر به وقوع پیوست جای بررسی و مطالعه دارد. موقعیت معیشتی نامطلوب و نابسامانیهای اقتصادی عامه مردم که میراث رئیس جمهوری قبلی است، جایی برای چند و چون و کتمان باقی نمیگذارد، با توجه به این نیاز و نرخ بالای بیکاری و تورم، مردم بیشتر به مغروقی میمانند که به هر تختهپارهای چنگ میزند؛ موردی که بحث یارانهها و هجوم مردم در ثبتنام دریافت آن مصداق بارزی از آن است. ولی همچنان این پرسش مطرح است که آیا تمامی این کسانی که برای دریافت یارانه ثبتنام کردهاند سزاوار دریافت آن هستند؟ بیتردید نه. در این میان، گذشته از نگرانی مردم از گرانی بیرویه قیمتها و فشار اقتصادی کمرشکنی که بر مردم وارد میکند باید به خاموشی عوامل مؤثر بر این هجوم گسترده اشاره داشت.
وی در توضیح بیشتر میافزاید: < بیتردید عملکرد صدا و سیما در زمینه جلب مشارکت مردمی در انصراف از دریافت یارانهها، ناکافی، کماثر و پراکنده بوده است، به نحوی که برخی که بیشتر از من به تلویزیون نگاه میکنند، معتقدند که تلویزیون در این مورد نقش تبلیغاتی منفی هم داشته است. وقتی عملکرد این رسانه را در زمان این دولت و دولت پیشین با هم مقایسه میکنیم، این رویکرد، عملکرد منفی خود را بیش از پیش آشکار میسازد. راست این است که با چنین عملکردی مردم بیش از پیش از رسانه به اصطلاح ملیشان سلب اعتماد میکنند و این راه را برای پناهبردن به شبکههای بیگانه بیشتر هموار میسازد. آیا بهتر نیست که تلویزیون به شمول بیشتر اندیشیده و فراگیرتر عمل کند؟
این مستندساز در ادامه عنوان میکند: <ما در این دوره رغبت و اشتیاق بخش قابل توجهی از مردم را به مشارکت اجتماعی در زمینههای مختلف میبینیم؛ واقعیتی که هیچوقت در دولت قبلی شاهد نبودیم. همین که ادبیات آقای روحانی از جنس ادبیات، پوپولیستی نیست ما را از عقلانیت بیشتری در اتخاذ سیاستهای داخلی و خارجی آگاه کرده و موجب اعتمادآفرینی میشود. به اعتقاد من در این مدت آقای روحانی نشان دادهاند که در چه مسیری حرکت میکنند و همین مسیر و نیز ایستادگی ایشان بر سر قول و قرارهایی که هنوز بخش قابل توجهی از آن محقق نشده است، راه را برای جلب همدلی بیشتر مردم با دولت ایشان هموارتر میکند، امری که چنانچه به درازا بکشد قطعاً به سردی خواهد گرایید و از آن شور و شعور روزهای نخست باز خواهد ماند.
این منتقد و پژوهشگر عرصه مستند در ادامه و در پاسخ پرسشی در رابطه با نقش رشد کیفی برنامهسازی در تلویزیون در جلب مخاطب میافزاید: < در درجه اول رسانه ملی باید دست به اعتمادسازی زده و در این رابطه فراگیرتر عمل کند، تا مگر از این طریق اعتماد از دست رفته را جلب کند. تا زمانی که این اعتماد جلب نشود، صحبت کردن در خصوص کیفیت برنامهها بیفایده است. نخستین حرکت این است که رسانه ملی همسویی ملی خود را نشان دهد در حالی که بخصوص در سالهای گذشته تقابل خود را نشان داده است.
میشود بر بستر یک اعتماد، مشارکت و مفاهمه، واقعیتهای اجتماعی را مطرح کرد در حالی که به اعتقاد من صداوسیما با نمایش واقعیتهای اجتماعی ما رابطهای ندارد و بعضاً آنها را نفی هم کرده و وارونه هم جلوه داده است و وقتی رسانه ملی واقعیتی را که مردم با همه وجود احساس میکنند انکار میکند طبیعی است که مردم از آن رسانه فاصله گرفته و نسبت به آن بیاعتماد میشوند.
وی خاطرنشان میسازد: <در صورت محقق شدن این بستر تعامل و اعتماد، نخستین گونه سینمایی که میتواند در خدمت این رسانه برای جلب مشارکت عمومی قرار بگیرد مسلماً فیلم مستند است چرا که مستند بر پایه آگاهی و دانش استوار است و میتواند اطلاعرسانی را بر پایه همدلی و احساس و عاطفهای ملی منعکس کند و آنطور که تجربه نشان داده است، در موارد متعددی میتواند خیلی بیشتر از یک فیلم داستانی و سریال موفق عمل کند. البته اگر این رویکرد تبلیغی، جناحی بگذارد.
احمد میراحسان درباره رابطه سینمای مستند و توسعه اجتماعی و برنامهریزی به نکاتی اشاره کرده و پیشنهادی هم مطرح میسازد. او در این سخنان تأکید میکند که دولت حق دارد از سینمای مستند در این مسیر بهره گیرد البته نه برای تبلیغ شخصیت رئیس دولت بلکه برای دفاع از پروژههای کلانی که برای زدودن مسیرهای غلط و اصلاح امور اقتصادی، سیاسی و فرهنگی طبق قانون اساسی دولت به اجرا در میآورد و موفقیتهایش را به وسیله سینمای مستند معرفی کند.
این پژوهشگر سینمای مستند با اشاره اجمالی به اشکال مختلف ارتباط دولت و سینما در جهان میگوید: <یک نمونه آن سینمای دولتی است که تجربه آن مربوط به بلوک شرق و شوروی سابق است؛ سیستم مستبد کنترل و در اختیار گرفتن سینما به عنوان یک ابزار تبلیغ سیاسی ایدئولوژیک و البته تجربهای شکستخورده که حیاتش کماکان در کشورهای چین، کره و کوبا تداوم دارد.
نوع دیگر این ارتباط مربوط به جوامعی است که مناسبات رقابتی در آن حاکم است و سینما به عنوان یک صنعت در حوزه رسانه و هنر شکل میگیرد و البته تحت قواعدی خاص با دولت ارتباط مییابد که در جهان غرب بویژه امریکا این ارتباط پیچیدهتر میشود و خیلی اوقات سینما کاملاً در خدمت اهداف سیاسی و پنهان دولت فیلم تولید میکند منتهی نه به شکل دخالت مستقیم بلکه در قالب ساختار بسیار پیچیده هالیوود که میتواند فیلمهایی با مضمون سیاسی برای کل دنیا بسازد. اما اساس سینما، سینمای مبتنی بر کمپانیهای فیلمسازی است که دولت از آنها درخواست میکند برای اهدافش فیلم بسازد.
این نوع ارتباط قابل فهم است و ما غالباً آن را به عنوان سینمای مبلغ در دنیا میشناسیم که نه تنها دولت بلکه صاحبان صنایع بزرگ مانند بریتیش پترولیوم، استات اویل، شل و… از آن بهره بردند. در ایران هم فیلمهایی مانند «علف» و «کاروان زرد» (گروه سواریهای سیتروئن) هر دو متعلق به این شرکتها و در واقع یک کار تبلیغی بودند. بعد از حدود یک قرن تجربه چنین نمونههایی به ما میگوید که دولت در حوزههای مختلف بویژه با توجه به وضعیت جهان امروز باید برای معرفی خودش کار اقناعی کند و برای این منظور میتواند از گونههای مختلف سینمایی استفاده کند.>
میراحسان در ادامه با تأکید بر کارکرد صداوسیما به عنوان فراگیرترین رسانه میافزاید: <یکی از راهکارهای تقویت و کارآمدی رابطه میان دولت و مردم رسانه تلویزیون است که میتوان در قالب ولههای مختلف، میزگردها، گفتوگوهای دو نفره و… اقدامات دولت را در حوزههای مختلف برای مردم تبیین کرد. همچنین همانطور که وزرای کابینه به صورت هفتگی با حضور در میان خبرنگاران رسانههای مختلف در خصوص تازهترین اقدامات دولت اطلاعاتی ارائه میکنند رسانه ملی هم میتواند به صورت ماهانه این فرصت گفتوگو را برای دولت و خبرنگاران فراهم کند.
علاوه بر این میتوان با ساخت سریالها و مجموعههای تلویزیونی با فیلمنامههای جذاب مسائل حوزه اجتماعی، سیاسی، پروژههای عمرانی، اقتصادی و… ضمن معرفی خدمات دولت، مردم را برای مشارکت اجتماعی ترغیب کرد؛ نمونه موفق این دست آثار کار کیانوش عیاری با موضوع سرشماری بود. میتوان با فیلمنامهای استوار و کارگردانهای کاربلد در قالب فیلمهای سینمایی و تلویزیونی برنامههای کلان و استراتژیک دولت را در جامعه جا انداخت؛ ایده اصلی آن میتواند مفاهیم فرهنگی باشد مانند معتدل بودن در جامعه و مرزبندی دیدگاههای افراط و تفریط و زیانهای آن یا درباره پروژههای بزرگ کشاورزی، راهاندازی یک سد عظیم یا خط راهآهن و هر چیزی که نشان موفقیت مهم دولت است.
این مستندساز پیشکسوت در توضیح بیشتر میافزاید: <با یک بررسی کلی میتوان متوجه شد که از حدود 80 سال پیش چه تجربههای موفقی برای بهرهبرداری از تصویر و سینما برای بیان فعالیتهای دولت وجود دارد که میتواند برای ما درسآموز باشد.
در زمینه ساخت این دست آثار شرکت شل تحت رهبری جان گریرسون و سپس با هدایت مستمر سر آرتور التون در این زمینه گوی پیشگامی را از همگنان ربوده است. در سال 1934 گریرسون با نگارش نامهای به شرکت شل پیشنهاد تأسیس واحد فیلم در این کمپانی را مطرح کرد تا منویات این صنعت را به اجرا در بیاورد. کم کم این واحد سینمایی گسترش پیدا کرد و تمام قارهها را در بر گرفت و فیلمهایی به زبان ایتالیایی، اسپانیایی، هلندی، فرانسوی، پرتغالی و انگلیسی ساخته شد و بنیادهای ماندگار سینمای مستند در این کشورها شکل گرفت.
در جنگ جهانی دوم حتی این فعالیتها به کشورهایی مانند مصر، هنگکنگ، آفریقای جنوبی، امریکا و ونزوئلا گسترش پیدا کرد. ورود سینمای مستند به ایران هم اتفاقاً از طریق شرکت نفت بود و افرادی مانند ابراهیم و شاهرخ گلستان را به خدمت گرفت. بخشی از شاهکارهای سینمای ایران هم مربوط به همان شرکت است مانند موج، مرجان، خارا، یک آتش و… این الگو که در مقیاس یک شرکت بزرگ سرمایهداری تجربه شد بعدها کاربرد دولتی به خود گرفت و در دوران روزولت اداره کشاورزی چنین طرحی را پیشنهاد کرد.
در این زمان لورنس ساخت فیلمی درباره تپههای شنهای روان را که مسألهای ملی بود پیشنهاد کرد اما با مخالفت شدید هالیوود که تحت سلطه محافظهکاران بود مواجه شد. او دست از تلاش بر نداشت و به اداره کشاورزی قصهای را پیشنهاد کرد که فراموش شده و بزرگترین قصه زمین بود و در عین حال ارتباط غیرمستقیمی با برنامه نیودیل داشت یعنی همان فیلم رودخانه «میسیسیپی» که در دل خودش جنبههای متعددی از نیودیل را پنهان داشت و مبلغ مزایای آن از جمله مهار سیل، نیروی برقابی، حفاظت از خاک، برقرسانی به روستاها و… شد.
فیلم با ساختاری هنرمندانه، متن جذاب، موسیقی و تدوین عالی اکثر شهرهای بزرگی را که در مسیر «میسیسیپی» هستند برای دفاع از برنامه نیودیل روزولت برانگیخت و آنها را در برابر جناح راست موفق کرد و اینگونه افکار عمومی را در دست گرفت.
او ادامه میدهد: < ببینید در جهان پیشرفته، دولتها برای پیشرفت بیشتر به سراغ فیلم مستند میروند و در کشور ما دولت مدعی پیشرفت نباید خود را از نعمات این رسانه محروم سازد. برای این منظور نخستین نکته بحث خرد تکنیکی و خرد سازمانی است. برای استفاده از سینما به منظور بیان فعالیتهای دولت شما باید یک خرد تکنیکی و یک خرد سازمانی داشته باشید و تشکیلاتی را که شایسته یک کار جدی است در ساختار دولت ایجاد کنید.
این پژوهشگر عرصه مستند در این سخنان همچنین به نقش سینمای مستند به عنوان یک آینه اجتماعی در مسیر توسعه وحدت ملی و رابطه اقوام ایرانی تأکید میورزد. در شرایط کنونی دولت که دوزخ پرآتشی مانند خاورمیانه همچون کمربندی کشورمان را در برگرفته است چرا از نتایج پر ثمر سینمای مستند برای نزدیکی اقوام و خنثی کردن دسیسه پدیدههای خطرناکی مانند داعش و… غافلیم. باید پروژههای آگاهی بخشی درباره زمان، ضرورتها و مقتضیات مکانی ایران به اجرا بگذاریم.
به مستندسازان اجازه دهیم که اعماق اجتماع را کنکاش کنند؛ اول بحران را نشان دهیم تا بعد اهمیت اقدامات عمرانی دولت معلوم شود. به جای ادامه دادن دور باطل دعواهای بین سیما و دولت اجازه دهید پروژههای گسترده دولت توسط سینمای مستند، سینمای گزارشی و سینمای مشاهدهگر دنبال شود تا با ارتقای آگاهی مردم برای توسعه جامعه، ملت برای پشتیبانی دولت ترغیب و متحد شوند.
میراحسان در بخش پایانی صحبتهای خود به ریاست جمهوری پیشنهاد میکند که با تأسیس واحد فیلم و سازماندهی آن در دفاع از پروژه اعتدال، توسعه و اصلاح امور به اقدامی مدرن و متشکل اقدام کند. پیشنهاد من تأسیس یک واحد فیلم در دفتر ریاست جمهوری است که با درکی نو از کاربرد مستند مبلغ با سرپرستی مهمترین مستندسازان ایران تأسیس شود.
مخالفینی که تفکر متحجر دارند آزمندیشان را برای کسب قدرت اینگونه نشان میدهند و به اصطلاح مستندهاشان در مسیر تخریب شخصیت ریاست جمهوری ساخته میشود. اما واحد فیلم دولت نباید این اشتباه را بکند و در خدمت تولید فیلمهای مستندی باشد که هدف آن به ستایش ریاست جمهوری و دامن زدن به کیش شخصیت ایشان معطوف میگردد بلکه واحد فیلم باید مستندهایی تولید کند که بیانگر فعالیت اصلاحطلبانه دولت در مسیر اجرای قانون اساسی و توسعه ملی و پروژههای مهم فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میشود.
حسین فردرو کارگردان شناخته شده برنامههای تلویزیونی که ساخت فیلم انتخاباتی محمد ریشهری را هم در کارنامه دارد میگوید: <در طول انقلاب به ظاهر تلویزیون همیشه طرفدار مسئولان بوده و نمیدانم در این مرحله تأثیرگذار چه اتفاقی افتاده است که به نظر نمیآید از دولت حمایت کند. در حالی که در دولتهای پیشین آنقدر افراط و زیادهروی بود که مجریهای برنامههای گفتوگو محور همواره زیر تیغ انتقاد بودند که چرا در برابر مسئولان و مدیران دولتی اینقدر کرنش نشان میدهند، وارد بحث نمیشوند و نوع احترامگزاری آنها به گونهای بود که انگار در برابر پدربزرگشان نشستهاند و همه حرکات و تأییدهایشان بر مصداقی بود که مردم را راضی نمیکرد.
به اعتقاد «فردرو» برنامه 20:30 انتقادیترین برنامه تلویزیون در مواجهه با دولت است؛ برنامهای که در برخی موارد از ظرافت و هوشیاری لازم برای انتقاد برخوردار نیست. او عنوان میکند: <چند نفر از گزارشگران این برنامه بسیار سخیف، غلو شده، خصمانه و کارشناسی نشده برخورد میکنند فقط به صرف اینکه به آنها اجازه انتقاد داده شده است جنبه عدالت را رعایت نمیکنند، تنور را داغ میکنند و گاهی هم مقداری دروغ چاشنی آن میسازند.
فردرو باور ندارد که دیگر برنامههای انتقادی تلویزیون قصد ضربه زدن به دولت را داشته باشند و اعتقادی هم به این مسأله ندارد که جو کلی صداوسیما علیه دولت باشد. این کارگردان تلویزیونی ساخت این دست برنامهها در تلویزیون را منبعث از فضای باز دولت برای انتقادات سازنده و استقبال از شفافیتسازی عنوان کرده و توضیح میدهد: اخیراً برنامههای اقتصادی صداوسیما بیشتر شده است و مدتی است که صداوسیما میتواند با جرأت و قدرت قیمت سکه و نوسانات بازار طلا را اعلام کند. پیش از این حتی در تلهتکس شبکه پیام هم نمیتوانستید سراغی از قیمت سکه بگیرید.
اگر صداوسیما چنین رویکردی در زمان دولتهای قبلی داشت سروصدا میشد که وامصیبتا شما باعث تورم شدید و چنین برخوردهایی باعث شد که تلویزیون در آن دوره سکوت مطلق کند.
به نظرم مخاطب فرهیخته پیمیبرد که اگر دولت آمادگی نقد نداشت و نمیخواست که مسائل شفاف باشد به مجموعه این برنامهها انتقاد میکرد و نه به بخشی از آن. اگر هم انتقادی هست مربوط به گزارشگرانی است که وقتی به آنها میگویی خبر بیاورید سر میآورند. قبول کنید برنامهسازان سیما که ذاتاً تربیت شدهاند اغراقآمیز تعریف و تمجید کنند مدتها طول میکشد که به مانند شبکههای حرفهای عمل کنند و از یک مسأله ساده ماجرای پیچیده بسازند. صداوسیما میتواند برنامههای انتقادیتر بسازد به شرط اینکه شرایط پاسخگویی را فراهم کند و یک طرفه به قاضی نرود. انصافاً دولتی که تشکیل شده از طرح مسأله هراسی ندارد و شایسته این دولت است که وقتی انتقاد میشنود اقدامات ارزشمندش هم برای جامعه تبیین شود.>
این کارگردان تلویزیونی در پاسخ به این سؤال که چرا در کنار برنامههای انتقادی حمایتی از خدمات موفق دولت نمیشود و با روی کار آمدن دولت یازدهم نشانی از برنامههایی که در دورههای گذشته به دفاع تمام قد از اقدامات دولت میپرداختند وجود ندارد میگوید: این دست برنامهها متأسفانه در صدا و سیما با کمبود بودجه باب شد؛ برنامههای مشارکتی یا به تعبیر دیگر برنامههای رپرتاژ آگهی. برای پروژههای مهم ستادی تشکیل میشد و با تعریف بخش تبلیغاتی کار و تفاهم در حوزه بودجه و سازماندهی آن، آثاری برای حمایت از آن طرح ساخته میشد.
من این را به عنوان یک پیشنهاد مطرح میکنم که اگر صداوسیما عادت داده شده که برنامههای مشارکتی بسازد دولت عقبنشینی نکند و مدیران ستادی هر طرح برای ساخت برنامه تلویزیونی با مدیران شبکه به توافق برسند یا اینکه خود دولت برنامههایی را ساخته و در اختیار سازمان قرار دهد و رسانه ملی آنتن پخش در اختیار آن برنامه قرار دهد. مجموعه دولت و صداوسیما به جای قهر و آشتی بهتر است ارتباطاتشان را بیشتر کنند.> این حق دولت است که یکسری از برنامهها را خودش تهیه کند و کارگزاران آن طرح ملی به بخش رسانهای و تبلیغات رسانهای توجه بیشتری کنند.