اخیراً برخی رسانههای بینالمللی مانند «گاردین»، «لس آنجلس تایمز»، «سیانان» و «دیلی تلگراف» گزارشهای متفاوتی را درباره رونق گردشگری ایران منتشر کردهاند. این رسانهها اگرچه بیشترین تأکید را بر افزایش تقاضا برای سفر به ایران داشته و از اوضاع مساعد ایران برای جذب گردشگران نوشتهاند، اما انتقاداتی هم درباره روند استقبال از گردشگران و آماده […]
اخیراً برخی رسانههای بینالمللی مانند «گاردین»، «لس آنجلس تایمز»، «سیانان» و «دیلی تلگراف» گزارشهای متفاوتی را درباره رونق گردشگری ایران منتشر کردهاند. این رسانهها اگرچه بیشترین تأکید را بر افزایش تقاضا برای سفر به ایران داشته و از اوضاع مساعد ایران برای جذب گردشگران نوشتهاند، اما انتقاداتی هم درباره روند استقبال از گردشگران و آماده نبودن زیرساختها مانند هتل و حمل و نقل برای پذیرایی از گردشگران خارجی داشتهاند. آنطور که روزنامه ایتالیایی «لاریپوبلیکا» مینویسد: «متأسفانه گردشگران با آماده نبودن هتلهای ایران در این روزها و کمبود کارکنان روبهرو شدهاند. برای مواجهه با این اضطرار خوشایند، حتی شرکتهای هتلداری بزرگ خارجی در حال سازماندهی برای پذیرایی از هزاران گردشگر هستند که در آینده ایران را به عنوان مکانی برای گذراندن تعطیلات انتخاب خواهند کرد.» به طور حتم گردشگری ایران حالا به اذعان خیلی از مسئولان داخلی و متخصصان بینالمللی در سربالایی صعود قرار گرفته است، یعنی همانطور که خودش را از سراشیبی 8 سال گذشته نجات داده، تلاش میکند با نشان دادن تصویر مطلوب و متفاوتی از جغرافیای ایران (هر چند سخت و زمانبر) اما به قله جذب گردشگران بینالمللی برسد. از طرفی در یک سال اخیر چرخه ورود و خروج گردشگر از حالت معکوس خارج شده و به حد تعادل رسیده و خروجیهای ما امروز 7 میلیون و ورودیهایمان 4 میلیون شده است، در حالی که در چند سال گذشته، این آمار به شکلی بود که باید روی ورودی هایمان تا یک میلیون نفر حساب میکردیم. با وجود این باید اعتراف کرد که گردشگری ما چه خصوصی و چه دولتی همچنان به شکل سنتی و نه تخصصی اداره میشود و با استانداردهای جهانی فاصله دارد. در این زمینه با دکتر رحیم حیدری، مدرس توریسم و برنامهریزی دانشگاه به گفتوگو نشستیم که در زیر میخوانید:
در حال حاضر رشتههای مختلفی در حوزه گردشگری راهاندازی شده و علاقهمندان زیادی هم به سمت این رشتهها رفتهاند، با این حال وقتی به بدنه کاربردی گردشگری نگاه میکنیم، میبینیم از این فارغالتحصیلان کمتر استفاده شده و بیشتر افرادی که در این حوزه مشغول فعالیتند، در رشتههای غیر مرتبط آموزش دیدهاند؛ به نظر شما علت اصلی این مسأله چیست، در حالی که بحث آموزش در این حوزه بسیار مهم است.
همانطور که اشاره کردید هماکنون در دانشگاههای کشور، رشتههای مختلفی مانند مدیریت گردشگری، بازاریابی، هتلداری، اکوتوریسم و تورگردانی تدریس میشود، اما فارغ از اینکه گردشگری باید به شکل یک علم مستقل و تخصصی، نه عمومی آموزش داده شود؛ محصولات، خروجیها و فارغالتحصیلان این رشتهها کارایی ندارند و در نتیجه نمیتوانند در صنعت گردشگری جذب و موفق شوند. درحالی که نبود آموزش تخصصی و جذب نشدن استادان فارغالتحصیل دانشکدههای گردشگری، از مهمترین علل ناکارآمدی گردشگری در ایران محسوب میشود. از سوی دیگر برخلاف فضای ذهنی متولیان رسمی گردشگری و نیز فعالان صنفی آن در کشورهای در حال توسعه مانند ایران، آموزش تخصصی نیروی انسانی و توسعه آموزش صنفی به موازات آموزش عالی آن در دانشگاهها، از مهمترین پیش شرطهای اولیه برای توسعه صنعت گردشگری است. هرچند این نوع نگرشهای سنتی حتی در کشورهای توسعه یافته، تا چند دهه پیش هم قابل مشاهده بود. چنانچه پروفسور جعفر جعفری که از برجستهترین صاحبنظران و محققان گردشگری جهان محسوب میشود، هنگام دریافت مهمترین و معتبرترین جایزه علمی سازمان جهانی جهانگردی سازمان ملل متحد در سال 2005 به این نکته جالب اشاره کرد که چند دهه قبل کمتر شخصی تصورش این بود که برای آموختن صنعت گردشگری نیازی به پژوهش های علمی و رشتههای دانشگاهی داشته باشد، بنابراین اغلب مردم آن را به عنوان تجارت حرفهای و صنفی تلقی میکردند، ولی در حال حاضر رشتههای علمی و دانشگاهی مرتبط با صنعت گردشگری و هتلداری توسعه زیادی پیدا کرده و از مهم ترین و ضروریترین رشتهها، گروهها و دانشکدههای دانشگاهی در سطح بینالمللی محسوب میشوند. رشد پژوهش ها، تحقیقات و مطالعات صورت گرفته در دهههای اخیر در حوزه گردشگری به اندازهای بوده که با اطمینان کامل میتوان گفت کمتر رشته علمی و تجاری تا این حد رشد کرده است. لازم است که جامعه ایران به عنوان صاحب یکی از بزرگترین ذخایر و سرمایههای منحصربفرد گردشگری جهان، بتواند به درک درستی از این صنعت برسد.
متأسفانه این مسأله در بخش خصوصی هم دیده میشود و سؤال اینجاست چرا در این بخش که اصل بر درآمدزایی مستقیم است، متخصصان صنعت گردشگری حضور کمرنگی دارند؟
خب، نبود آموزش تخصصی و جذب نکردن استادان فارغالتحصیل از دانشکدههای گردشگری و تلقی گردشگری به عنوان یک مقوله عمومی از سوی مراکز آموزشی، منجر به ناکارآمدی فارغالتحصیلان این حوزه شده است. هرچند این اتفاق در دیگر رشتههای فنی و مهندسی هم میافتد چون بین عرضه (متخصصان) و تقاضا (بخشهای خصوصی و دولتی)، تعادل مناسبی وجود ندارد. علاوه بر این هم در زمینه تولید و هم در زمینه مصرف، توجه چندانی به تخصصگرایی در حوزه گردشگری نمیشود. از سویی استادان گردشگری که در دانشگاهها تدریس میکنند، چون آموزشهای تخصصی ندیدهاند، نمیتوانند این صنعت را به شکل یک علم تخصصی گسترش دهند. بخش خصوصی نیز فارغ از این موضوع، چون رویکرد سنتی دارد، نیازی به این تخصص احساس نمیکند و آن را بیشتر به عنوان یک مهارت و نه علم پذیرفته است. برای مثال در بخش اقامتی و پذیرایی کشورمان (مانند هتل و رستوران)، موضوعی به عنوان آموزش تخصصی، شناخته نشده، در حالی که در دهههای گذشته، رشتههای دانشگاهی این حوزه مانند هتلداری، خانهداری و آشپزی از پرتقاضاترین رشتههای دانشگاهی دنیا بودهاند. بنابراین باید اعتراف کرد در این زمینه راه درازی پیش رو داریم، چرا که کم کاری از هر دو طرف بوده است. شک نکنید نظرات محققان و به دنبال آن، محصولات فکری آنها مانند طرحها و تحقیقاتشان وقتی میتواند عملی شود که کاربردشان بر اساس شرایط واقعی و جاری باشد، نه تئوریهای بدون استفاده.
این شرایط چطور اتفاق میافتد؟
شما بدانید این مهم اتفاق نمیافتد مگر زمانی که مجریان و تدوینکنندگان طرحهای پژوهشی به گردشگری به عنوان یک مقوله کاملاً تخصصی نگاه کنند و خود کارشناس گردشگری باشند. آنها باید در کنار این مسأله به شرایط تحقیق اشراف و در شکلگیری تیم مطالعاتی آن تجربه کافی داشته باشند.
به طور حتم سیاستهای اجرایی در حوزه گردشگری در دولتهای مختلف طی سالهای گذشته، واحد نبوده است. این تغییرات مداوم تا چه اندازه در عقب نگه داشتن صنعت گردشگری کشور تأثیر داشته است؟
متأسفانه باید گفت بنا به علل مختلف برنامهریزی و توسعه گردشگری در ایران، برنامه و سیاست واحدی را دنبال نمیکند. نتایج بررسیهای مختلف هم نشان میدهد که سیاستهای گردشگری در ایران به ندرت برخاسته از الگوهای رایج آن است، بلکه بیشتر تحت تأثیر مقوله اقتصاد سیاسی است. البته برای پی بردن به اهمیت گردشگری در هر کشور و دولتی کافی است به جایگاه آن در برنامههای توسعه کلان ملی کشور توجه کرد. پس از پایان جنگ تحمیلی، با توجه به استنادات برنامه 5 ساله اول توسعه ملی، میزان ارزی که برای توسعه گردشگری در ایران تخصیص یافت حدود 30 میلیون دلار بود، در حالی که برای توسعه بخش هواشناسی هم همین میزان ارز اختصاص داده شده بود و این یعنی از نگاه برنامهریزان و توسعه گران، اهمیت بخشهای هواشناسی و گردشگری، برای توسعه ملی یکسان است. بنابراین توسعه گردشگری، محصول میزان اهمیت و توجهی است که شهروندان یک جامعه برای آن قائلند. فراموش نکنیم که برنامهریزان هر جامعهای پیش از آنکه برنامه ریز باشند، شهروندان آن جامعه هستند بنابراین طبیعی است تا نگرش جامعه ایرانی به مفهوم گردشگری تغییر نکند، برنامه ریزان آن جامعه هم گردشگری را همچنان به عنوان یک مبحث فانتزی و روشنفکرمآبانه و چاشنی مباحث اقتصادی در نظر میگیرند. بویژه اگر پای حریف قدیمی و قدرتمندی مانند نفت در میان باشد.
سلطه طلای سیاه بر همه ابعاد اقتصادی و اجتماعی کشورمان، موجب گره خوردن سرنوشت آن با شرایطی شده که در حاشیه ، اغلب تاروپودهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور از تبعات منفی آن در امان نماندهاند. از طرفی تسلط اقتصاد دولتی و کاهش حضور بخش خصوصی موجب شده صنعت گردشگری بیش از پیش به حاشیه رانده شود و در نتیجه ما خودمان را بینیاز از درآمدهای گردشگری بدانیم. براین اساس اگر برنامهها و سیاستهای محدودی هم برای توسعه گردشگری در نظر بگیریم، با توجه به تعدد مراکز تصمیمگیری و سیاستگذاری که در این حوزه وجود دارد، همین سیاستهای جزئی هم ناکارآمد خواهد بود.
فکر میکنید مهمترین تصمیمی که در سالهای گذشته موجب شد بخش گردشگری به حاشیه رانده شود، چه بود؟
به اعتقاد من، ادغام سازمانهای میراث فرهنگی و صنایع دستی که ماهیت اجرایی دارند با سازمان گردشگری که ماهیت سیاستگذاری دارد، یکی از سیاستهای غلطی بود که بخش گردشگری را تضعیف کرد. هرچند حضور کم رنگ و کم وزن سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در بدنه دولت هم به تشدید ناکارآمدی سیاستهای توسعه گردشگری منتهی شده است. بنابراین لازم است این سازمان با جدا شدن از دیگر سازمانها ، مستقل و به نهاد وزینتری مانند وزارتخانه تبدیل شود.
تأثیر رونق یافتن مناطق آزاد در تقویت گردشگری چیست؟یکی از پتانسیلهای گردشگری در هر کشوری وجود مناطق آزاد است، اما ما آنطور که باید از این پتانسیل بهرهبرداری نمیکنیم و بعضی از مناطق آزاد ما همچنان حکم مناطق بسته را دارند، به نظر شما رونق این مناطق چقدر بر تقویت گردشگری ملی تأثیر دارد؟
ظرفیتهای توسعه گردشگری این مناطق به اندازهای است که ما هنوز از پتانسیلهای واقعی آنها آگاه نیستیم. برای مثال ارس تنها منطقه آزاد تجاری و صنعتی دنیاست که شما میتوانید با کمتر از نیم ساعت مسافرت هوایی و دو ساعت رانندگی به چندین بازار بزرگ و بینالمللی آن دسترسی پیدا کنید. از طرفی نزدیکی به جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، عراق، نخجوان، ترکیه و همین طور دسترسی به بازارهای اروپا و بازار بزرگ شمالغرب ایران، مهمترین مزیت نسبی این منطقه محسوب میشود. البته باید به اینها ارائه مشوقهای ویژه اقتصادی مانند آزادی تجارت و استقرار مراکز آموزش عالی بزرگ و سرمایهگذاریهای خارجی را هم اضافه کرد که فرصت بینظیری برای توسعه صنعت گردشگری در این منطقه به وجود آورده. شما اگر از این فرصت بزرگ برای توسعه منطقه ارس و جلفا استفاده نکنید، به یک باخت بزرگ اقتصادی دچار شده اید. جالب اینکه آخرین معجزه اقتصادی امریکای لاتین با عنوان «دومینیکن» نشان میدهد که توسعه صنعت گردشگری در مناطق آزاد تجاری، مهمترین علت بروز معجزه اقتصادی در امریکای لاتین بوده که در نهایت منجر به رشد 8 درصدی اقتصاد دومینیکن شده است. براین اساس تأسیس بیش از 400 کارخانه و بنگاه بزرگ اقتصادی، اشتغال مستقیم 200هزار نفر و کسب درآمدی در حدود 4 میلیارد دلار، محصول توسعه صنعت گردشگری در مناطق آزاد تجاری این کشور در آخرین سال هزاره قبل اعلام شده است. در برابرش، در کشور، تجارب تأسیس مناطق آزاد کشورمان؛ چندان موفقیتآمیز نبوده و به اهداف خود یعنی کاهش فقر و بهبود شرایط اقتصادی ساکنان اصلی و محلی، نرسیده است. چون مردم محلی توان لازم برای جذب منافع اقتصادی ناشی از تجارت آزاد را ندارند و بیشتر بنگاههای بزرگ اقتصادی مناطق آزاد از سوی شهروندان کلانشهرهایی مانند تهران اداره میشوند. از طرفی به علت افزایش هزینههای خدمات و مسکن در این مناطق، شرایط برای آنها بهتر که نشده، بدتر شده است. منطقه آزاد قشم شاید بهترین نمونه برای این موضوع باشد. در حالی که هدف این است که ساکنان این مناطق هم از آثار مثبت اقتصادی آن بهرهمند شوند. اتفاقاً برخلاف تجارت محض، صنعت گردشگری این قابلیت را دارد که به اشکال مختلف، مستقیم و غیر مستقیم، شرایط اقتصادی ساکنان محلی را ارتقا دهد. بدون شک، مسافرت به معنای عام و گردشگری به معنای خاص و امروزی که به عنوان یک صنعت تلقی و مطرح میشود، محصول مؤلفههایی چون انقلاب صنعتی و دوران مدرنیسم است و این یعنی هرچند گردشگری و مسافرت پدیدههای جهانیاند؛ اما مصادیق آنها محلی است و ما نمیتوانیم منتظر بروز یک نوع خاص از گردشگری در همه دنیا و بویژه کشورمان باشیم.
با این توصیف مقایسه کشورمان با کشورهای دیگر که در حوزه گردشگری پیشتازند از اساس اشتباه است.
بله، نمیتوان انتظار داشت که همان نوع گردشگری که در کشورهایی مانند فرانسه، مکزیک، هند، افغانستان حتی مالزی و ترکیه که اشتراکات اجتماعی زیادی با ما دارند، رونق پیدا کرده، در کشور ما هم پا بگیرد. با توجه به پذیرش اصل تفاوتهای اقتصادی، فرهنگی و جغرافیایی در هر جامعهای، برنامه ریزان گردشگری ما باید به دنبال تدوین و طراحی الگوی ویژهای برای جامعه ایران باشند. چراکه الگوهای توسعه و برنامهریزی گردشگری بویژه گردشگری بینالمللی در کشورهایی مانند مالزی، اندونزی و ترکیه هم تجارب منفی به دنبال دارد. برای مثال با وجود رونق گردشگری بینالمللی و سرازیر شدن انبوه گردشگران خارجی بویژه از کشورهای توسعه یافته به این کشورها، گردشگران کشورهای توسعه یافته عمدتاً از طریق خطوط هواپیمایی کشور خود به این مقاصد سفر میکنند، آنها ترجیح میدهند در هتلهای زنجیرهای چهار و پنج ستاره اقامت کنند و حتی تمایل به خوردن مک دونالد و کوکاکولا دارند. مالکیت همه اینها متعلق به کشورهای توسعه یافته است که در آن کشورها نمایندگی و شعبه دارند.
به عبارت دیگر، مسافران و گردشگران این کشورها هنوز در خانه و کشور خودشانند و بیش از دو سوم هزینههای مسافرتشان، به کشورشان برمیگردد؛ اما در آمارهای رسمی اشارهای به این موضوع نمیشود. نکته جالب اینکه هتلها، مراکز پذیرایی و فرودگاه با پول مردم کشورهای مقصد ساخته شدهاند، حتی دولتها برای تشویق سرمایهگذاری خارجی، انواع متنوعی از یارانهها را به مالکان این هتلها میدهند و در زمینهایشان فرودگاههایی را میسازند که قرار است خطوط هواپیمایی کشورهای توسعه یافته بنشیند. بنابراین کشورهای در حال توسعه به شکل ناخواسته، امکانات زیادی برای خروج درآمدهای ناشی از مسافرت و گردشگری به کشورهای توسعه یافته میدهند و در نهایت رهاورد این نوع برنامهریزی و توسعه گردشگری برای کشورهای در حال توسعه مانند اندونزی، بروز بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی میشود.
به هر حال تا تهیه یک الگوی بومی باید از تجارب کشورهای توسعه یافته هم استفاده کرد، اینکه کشور ما در نقشه جهانی گردشگری، موقعیت منحصر بفرد و رشک برانگیزی دارد، اما سهم واقعیاش از درآمدهای اقتصاد گردشگری بسیار ناچیز است، دردآور نیست؟
در هر حال محققان و برنامهریزان گردشگری وظیفه دارند که درباره آثار مثبت و منفی توسعه گردشگری تحلیل و الگوی مناسب توسعه خاص ایران را تهیه و تدوین کنند. اگرچه این کار زمانبر و سخت است، اما غیر ممکن نیست. به هرحال به گفته استادان این حوزه، نسل جدید پژوهشگران گردشگری در ایران، توانایی تهیه و تدوین مدل برنامهریزی ملی گردشگری را دارند. البته تحولات مثبت دهههای اخیر در دانشگاهها و مراکز علمی و حرفهای، نشان میدهد که دیدگاههای عمومی و کلی کمرنگ شده و به سمت تقویت رویکردهای تخصصی رفته و گردشگری به عنوان یک علم مطرح و پذیرفته شده است.
حمیده امینی فر