انتقال مسالمتآمیز قدرت در افغانستان تجربه نوینی است. این برای اولینبار است که قدرت از یک رییسجمهور به رییسجمهوری دیگر انتقال مییابد، بدون آنکه از خشونت در آن بهره گرفته شود. در گذشته چرخه قدرت همواره کاملا ناآرام و از طریق کودتای نظامی، جنگ داخلی یا دخالت خارجی امکانپذیر میشد. بنابراین حتی اگر افغانها از […]
انتقال مسالمتآمیز قدرت در افغانستان تجربه نوینی است. این برای اولینبار است که قدرت از یک رییسجمهور به رییسجمهوری دیگر انتقال مییابد، بدون آنکه از خشونت در آن بهره گرفته شود. در گذشته چرخه قدرت همواره کاملا ناآرام و از طریق کودتای نظامی، جنگ داخلی یا دخالت خارجی امکانپذیر میشد. بنابراین حتی اگر افغانها از این تجربه هم پیروز بیرون نیایند باز هم میتوان گفت یک گام مهم به جلو و عبور از بحرانی است که از ظرفیت تجدید جنگ داخلی برخوردار بوده و میتوانست افغانستان را وارد دور جدیدی از خشونت و جنگ قدرت کند؛ جنگی که بهسرعت میتوانست قومی شود و کشور را با خطر تجزیه روبهرو کند.
در چنین نگاهی میتوان گفت که دکترعبدالله از خودش هوشیاری سیاسی قابلتوجهی نشان داده و با پذیرش طرح دولت و وحدت ملی و تقسیم قدرت، خطر بروز جنگ داخلی را در این مقطع حساس برطرف کرده است. با این حال واقعیت این است که انتقال مسالمتآمیز قدرت بهصورت کامل و بر اساس رای مردم صورت نگرفت و مصلحتگرایی بر رای مردم پیشی گرفت. منتها باید انتخابات و رای مردم را در فضای واقعی موجود در افغانستان در نظر گرفت. آنچه اتفاق افتاد تحتتاثیر دو واقعیت مهم قرار داشت: اول، قومیت پشتون، انتقال قدرت به قومیتهای دیگر را نپذیرفت. دوم: قومیتهای غیرپشتون انحصار قدرت قومیت پشتون را نپذیرفت.
از آنجا که هر دو نامزد ریاستجمهوری در دور دوم انتخابات، خود را پیروز انتخابات میدانستند و درست یا نادرست، دکتراشرفغنی احمدزی نماینده قوم پشتون تصور شد و دکترعبدالله عبدالله باوجود تبار پدری پشتونقندهاریاش، نماینده قومیتهای غیرپشتون بهویژه تاجیکها تلقی شد، ادعای پیروزی دو رقیب، افغانستان را بهمدت ششماه در بنبست انتخاباتی نگاه داشت و در مقاطعی احتمال تشکیل دو دولت موازی با اتکای قومی مطرح میشد. فرمول تقسیم قدرت و دولت وحدتملی راه میانهای بود که با ابتکار خارجیها و با هدف جلوگیری از تشدید بحران در پیش و با حمایت گسترده داخلی، منطقهای و بینالمللی روبهرو شد. از اینرو میتوان گفت که در شکلگیری دولت وحدتملی که برخلاف عرف معمول انتخاباتی، دو رقیب هر دو پیروز قلمداد شدند، تنها گزینه پیشرو بوده است و باوجود دشواریهای پیشرو برحسب یک نیاز و ضرورت تاریخی به تجربه گذاشته میشود. موفقیت یا عدم موفقیت آن هم به عوامل متنوع داخلی و خارجی بستگی خواهد داشت.
با توجه به اینگونه واقعیتها در صحنه عملی سیاست افغانستان است که میتوان گفت انتقال مسالمتآمیز قدرت باوجود دشواریها و موانع موجود میتواند با واقعیتهای افغانستان همخوانی بیشتری داشته باشد و همکاریهای بین اقوام را تسهیل میکند. روند دولتسازی- ملتسازی را بر مسیر درستتر قرار میدهد، مصالحه ملی با طالبان را در فضای مساعدتری محتمل میسازد.
همچنین درنهایت کمک میکند که افغانستان بهتدریج به توزیع متوازن قدرت نزدیکتر شود و در مراحل بعدی امکان انتقال مسالمتآمیز قدرت از قومیت غالب به قومیتهای دیگر در روندی طبیعی و سازوکارهای دموکراتیک نظیر انتخابات را بهعنوان یک پدیده مدرن به وجود آورد. اگر دولت وحدتملی طی دوسال آینده که قرار است «لوییجرگه» قانون اساسی را دعوت به کار و اقدام به اصلاحات ساختاری طبق توافق بهعملآمده، کند از مراحل حساس عبور خواهد کرد.
اگر از این مراحل بتواند به سلامت عبور کند و نظام متمرکز ریاستی کنونی به نظام پارلمانی متحول و ساختاری فراملی در افغانستان مستقر شود، آنگاه میتوان تصور کرد ضرورت دورزدن رای مردم بهلحاظ تاریخی قابلتوجیه میشود و افغانستان را وارد مرحله جدیدی از حیات سیاسیاش میکند ولی اگر این تجربه به روال سنت جابهجایی قدرت به هر دلیلی با ناکامی روبهرو شود قضاوت تاریخ درباره دولت وحدتملی و نخبگان دستاندرکار آن، چیزی نخواهد بود که دکترعبدالله و دکتراشرفغنی احمدزی انتظار آن را خواهند داشت.
شرق