خط امام : صلح از زیباترین کلماتی است که در فرهنگ انسانها عمیقترین تعاریف برای آن به کار رفته است. در فرهنگ کهن ایران زمین عشق و محبت و صلح همیشه مورد احترام بوده است. فرهنگ صلحدوستی ایرانیان در کنار هنر در دورههای مختلف مانند دوره اشکانی، ماد و هخامنشی توانست از بروز جنگ و […]
خط امام : صلح از زیباترین کلماتی است که در فرهنگ انسانها عمیقترین تعاریف برای آن به کار رفته است. در فرهنگ کهن ایران زمین عشق و محبت و صلح همیشه مورد احترام بوده است. فرهنگ صلحدوستی ایرانیان در کنار هنر در دورههای مختلف مانند دوره اشکانی، ماد و هخامنشی توانست از بروز جنگ و خونریزیهای متعدد جلوگیری کند. بررسیهای تاریخی نشان میدهد زمانی که در اروپا جنگهای صلیبی میلیونها انسان را به خاک و خون کشید مردم سرزمین پارس در صلح زندگی میکردند. ایران خاستگاه هنرمندانی بود که آوازه آنها در همه دنیا شنیده میشود. بررسیهای دانشمندان در ارتباط با نقش فرهنگ و هنر در برقراری صلح نشان داده است فرهنگ و هنر جلوی تندیها را گرفته و این از روحیه هنرمندانی حکایت میکند که همواره دنبال صلح و زیبایی بودهاند. نقش هنر و فرهنگ در برقراری صلح پایدار موضوعی است که بسیاری از سیاستمداران و دانشمندان بر آن تأکید دارند.
جشنواره <هنر برای صلح> فرصتی بود تا کسانی که در این سالها با هنرشان برای برقراری صلح تلاش کرده بودند، گردهم بیایند. حجتالاسلام والمسلمین محمد علی زم تهیهکننده، سینماگر و پژوهشگر ایرانی و معاون فرهنگی و اجتماعی دبیرخانه شورای هماهنگی مناطق آزاد ایران یکی از کسانی بود که به پاس سالها تلاش در عرصه هنر و صلح، نشان عالی هنر برای صلح را دریافت کرد. این روحانی 59 ساله که مدتها مسئولیت حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را برعهده داشت در طول سالها مسئولیت فرهنگی در حوزههای مختلف گامهای بزرگی برای تعالی هنر و فرهنگ برداشته است. با او درباره نقش فرهنگ و هنر در صلح و همچنین زندگی به گفتوگو نشستهایم.
نقش هنر در صلح چیست و چقدر در ایجاد و برقراری و ثبات صلح تأثیر دارد؟
ابتدا باید ببینیم خاستگاه صلح، فرهنگ یا هنر کجا است؟ تا مشخص نشود صلح و هنر از کجا برآمده است، نسبت این دو با هم مشخص نمیشود. معنای صلح همان سلم و سلام و تسلیم است صلح و مشتقات آن حدود 200 مرتبه در قرآن تکرار شده است این واژه و مشتقاتش حدود 210 مرتبه در قرآن آمده است. تکرار حدود 400 مرتبهای سلم و صلح در قرآن حکایت از جدی و بزرگ بودن این مسأله میکند. سلم و صلح از مقولات فطری است. یعنی انسان فطرتاً» «صلحخواه، صلح گرا و صلحدوست و اهل سلم و سلام» است. ما مسلمان و پیرو اسلام هستیم، از اسم ما و دین ما چنین برمیآید که حقیقتاً خواهان صلح هستیم. صلح و سلم امروزه، همان مفهوم سلامت کامل است و آنچه میتواند علت و زمینه سلامتی و سلامت خواهی باشد، یعنی، آرامش روح و آسایش تن در فرد و اجتماع و جامعه که خود از پیامدهای «سلامت» است. اگر خواهان برقراری صلح هستیم باید جهان را با ادبیات «سلام» آشنا کنیم تا بشر اهل سلام نشود، به صلح که مدارایی است دست نمییابد، حضرت حافظ فرمود: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است، با دوستان مروت با دشمنان مدارا. تا انسان به مقام ثروت مدارایی نرسد به سلام دست نیافته و به زیست سالم، نخواهد رسید. سلام، فطرت آدمها است. صلح و سلام در برابر ظلم و فساد است. فطرت آدمها صلحدوست، صلحخواه و صلح طلب است و انسانهایی که در مسیر فطرت تربیت شده باشند به دانایی و توانایی درک صلح و سلام دست یافته و برای بقا و دوام «سلام» و «صلح» پافشاری میکنند و در نتیجه زمینه صالح شدن در آنان پدیدار میشود و تا صلح ملکه روح و روان آدمی نشده باشد، انسانها صالح نخواهند شد و تا انسان فاعلیت در صلح پیدا نکند موفق به پیشتر رفتن، یعنی مصلح شدن نخواهد شد، تا شما خوبی (صلح) را دوست نداشته و در خود نپرورانده باشید، گفتار و رفتار خوب (صالح) نخواهید داشت و تا شما رفتار خوب نداشته باشید، نمیتوانید خوبی را به دیگران منتقل کنید، پس، مصلح نخواهید شد از این رو، بستر و خاستگاه مصلح شدن، فطرت خوب خواه، سلامتخواه و آرامشخواه و در واقع مقدمه مصلح شدن، صالح بودن است.
مروت و مدارا باید مظروف ظرفهای دوستان و دشمنان ما باشد، در فطرتهای ناسالم، جنگجو، کینهتوز، حسود، خودخواه، شرارت طلب، ستیزهگر، کور، جاهل و… در ظرف دوستانشان، مروت واریز نمیکنند و چنین آدمهایی، دوستان را فدای خود و خودخواهیهای خود میکنند و سراسر رفتار ناجوانمردانه دارند در ظرف دشمنیشان هم، فقط زهر و ستم و نیرنگ و کینه و انتقام وجود دارد. حال آنکه در اندیشه الهی حضرت سعدی، مدارا ، رفق و سازگاری مظروف ظرف دشمنان است، این سخن سعدی است که «ما باید در برابر دشمنانمان از آداب و ادبیات الهی بهرهمند و متأثر باشیم.» آنسان که، شیوه کار همه انبیا و اولیای الهی، مدارا با دشمن و دشمنانشان بوده است زبان تهدید، آخرین ورق ادبیات ایشان با دشمنانشان بوده است، حتی تهدید انبیا هم عاری و خالی از نیت هدایت و ناامید بودن از هدایت دشمنان نیست، چرا که هدایت از آن خداست، گاه ممکن است نصیب بدترین آدمها هم بشود، آنچنان که بسیاری از اهل ایمان و تعبد را از نیمه راه هدایت بازمیدارد، آنان را که در ایمانشان گرفتار آلودگیهای شرک و نفاق میشوند.
خاستگاه هنر و تعریف هنر چیست؟
ما در مفهوم کلی میگوییم هنر یعنی خلاقیت و خلاقیت محصول استعداد، دانایی و توان آفریدن داشتن است انفاق و التفات این سه نسبت به یکدیگر محصولش خلاقیت است مثلاً عکس اداری، پرسنلی ولو آن که توسط یک عکاس حرفهای گرفته شده باشد فاقد خلاقیت است اما اگر همین عکاس تصمیم بگیرد لحظهای را از زاویهای شکار کند، محصولش میشود یک تصویر خلاقانه! و این خلاقیت متکی بر استعداد ذاتی، دانایی و توانایی اوست. استعداد، دانایی و خلاقیت غریزی نیست و نیز از راه تقویت احساس و آموزش علمی پدیدار نمیشود، اگرچه اینها در تقویت هنر مؤثرند، اما هنر خلاق و خلاقیت هنری، یک امر فطری است. فطرت یعنی آن خمیرمایهای که در وجود و نهاد هر انسانی است و این خمیرمایه در انسانهای متفاوت، تفاوت دارد همانطور که با خمیر شیرینی نمیتوان نان سنگک درست کرد چون خمیرمایه این دو باهم متفاوت است. فطرت، خمیرمایهای در وجود انسان است که نوع آن متفاوت است و یک نوعش خاستگاه هنر میشود. با این نگاه اجمالی به هنر و صلح معلوم میشود که این دو از یک جایگاه برخاستهاند و از نوع خاصی از خمیرمایه وجود آدمی ناشی میشوند که من نامش را فطرت گذاشتهام حتی میتوان گفت هنر و صلح همجنس هم هستند. هنر برآمده از فطرت، صلحدوست و صلح برخاسته از فطرت، هنر طلب، هنرخواه و هنرفهم و هنر دوست است. لذا آلیاژ و ژن هنر و صلح هردو یکی هستند، پس اساس هنر صلح و دستیابی به بنیاد صلح، راهش، هنر است، یعنی با روح هنر و روحیه هنری داشتن میتوان صلحخواه بود و صلح را پایدار کرد. مثلاً ببینید موضوع بدی چون تشویق به معتاد شدن، ترویج ظلم، تمجید آدمکشی و… نمیتواند مظروف یک ظرف و اثر هنری شود، هنر حامل زشتی و ظرف عرضه پلشتی نیست، اگر باشد اولاً هنر نیست و ثانیاً اگر نامش را به زور و جعل، هنر بگذارند تأثیرگذار نیست. رسالت یک اثر نمایشی، نقاشی، موسیقی و مجسمه، معتاد کردن کسی نیست. بنا نیست در یک اثر هنری سرقت یا چاقو کشی آموزش داده شود، اساساً تصور اینکه یک تابلوی نقاشی حاوی موضوع چاقوکشی، آدمکشی یا چگونگی مصرف مواد مخدر باشد نمیتواند تصور درستی باشد، ذات هنر، زیبایی است و این زیبایی حاصل رنگ و روغن و بوم و… نیست، بلکه این زیبایی باید برآمده از حقیقت محتوایی اثر هنری، باشد. اصولا «نمیتوان موضوع بد را در یک قالب خوب گذاشت» این شبیه جعل است. از هنر جز انتظار و توقع زیبایی وجود ندارد، چون خاستگاه هنر، فطرت است و فطرت زیبایی طلب است، از این رو است که معنی هنر یعنی صلح و معنی صلح یعنی هنر و هر دو یعنی زیبایی آرامش آور و آسایش آفرین!
از دیدگاه شما چطور میتوانیم به صلح پایدار برسیم؟
شخصیت انسان از سرشت دارای دو جزء «طبیعت» و «فطرت» آفریده شده است. برای رسیدن به صلح پایدار، باید به فطرت پایدار رسید، فطرت پایدار، مغلوب طبیعت آدمی نیست، آنچنان که نباید فطرتها دستخوش ناسازگاری خواستهای زمانه قرار گیرند. بخش فطرت همیشه در مخاطره مغلوب طبیعت قرار گرفتن است، طبیعت، بُعد مادی وجود انسان است که میتواند چون پردهای روی فطرت بیفتد و فطرت را از مسیر اصلی خود منحرف کند. اگر فطرت دچار چانه زنی، خودخواهی، حسادت و زیاده خواهی نشود و اگر در حفظ خود دچار آلودگیها و طبیعتزدگیهای مادی نشود فطرت، سالم خواهد ماند و فطرتهای سالم فطرتهای پایدار و صلحجو خواهند بود و صلح برآمده از فطرت، صلح پایدار و هنر برخاسته از فطرت، هنر ماندگار میشود.
هنر و صلح در زندگی چقدر نقش دارند؟
انسانها همگی در دو اصل باهم مشترک هستند. میل و نیاز. همه انسانها یک نیازهایی و یک میلهایی، دارند. چرا ما آب میخوریم؟ چون نیاز داریم. بین میل و نیاز تفاوت وجود دارد. نیاز میتواند یک خواست درونی باشد. مثلاً عطش، علت خوردن آب است و این یعنی نیاز، اما ممکن است ما بطری آب را ببینیم و به ظاهر آن یا خنکی آن علاقهمند شویم و ظاهر این خنکی یا قشنگی بطری میل ما را تحریک کند و ما آب بنوشیم، این نوشیدن متکی به «میل» است. نیاز سرچشمه درونی در فطرت دارد و میل سرچشمهاش طبیعت آدمی است. میل طبیعی، با مظاهر طبیعت در بیرون همسو و با آن تحریک میشود، میل با یک اتمسفر بیرونی تحریک میشود. بسیاری از دیدنیها، خواندنیها، خوردنیها و نوشیدنیها و شنیدنیها که مغلوب عناصر طبیعتاند و از فطرت به دور ماندهاند، اشیای بیرونی هستند که میل درون انسان را تحریک میکنند و از بیرون بر انسان تحمیل میشوند در حالی که برای رسیدن به زندگی خوب باید شأن این دو خواسته انسانی «نیاز و میل» از هم تفکیک شود و میل باید از نیاز، تبعیت کند، اگر غیر از این شود نظم و نظام زندگی وارونه میشود، وارونگی یعنی کلهپا شدن انسان. فرض کنید انسانی را که با کله و دست راه میرود، زندگی تابع میل، زندگی وارونه است.
برای داشتن یک زندگی خوب چگونه باید بین این دو تعادل برقرار کرد؟
زندگی خوب باید بر پایه نیاز درست طراحی و سنجیده شود و شکل بگیرد و اگر زندگی در پرتو «نیاز» بازنگری، طراحی و مهندسی شود بسیاری از مشکلات حل میشود. ما کشور ثروتمندی هستیم و دارایی 90 درصد خانوادههای ما پاسخگوی نیازهای واقعی آنهاست اما در ادبیات ما چیزی به نام «برج در کنار خرج» وجود دارد. خرج نیاز است و برج میل است. من کیفی دارم که میتواند 5 سال نیاز مرا برآورده کند اما کیف قشنگتری را میبینم که به آن میل پیدا میکنم آن را داشته باشم. این میل که برخاسته از طبیعت آدمی است انتها ندارد. تسلیم میل شدن، یعنی تقویت و بزرگ کردن «میل» و هرچه میل بزرگتر شود نقطه مقابل آنکه نیاز است کوچک و کوچکتر میشود تا جایی که زندگی از مدار نیاز خارج میشود و بر محور «میل» به چرخش درمیآید و آغاز وارونگی و واژگونی زندگی را در پی خواهد داشت.
مثال دیگری میزنم. ما ایرانیها چرا اضافه وزن داریم و چاق هستیم ؟ نیاز، ما را چاق نکرده است. نیاز یعنی آن حدی که در غذا خوردن به آن احتیاج داریم این مقدار احتیاج، یعنی نیاز بهاندازهای از کالری که بتوانی روزانه آن را دفع کنی در حالی که بسیاری از چاقیها، ناشی از تحریک میلهاست. مثلاً نیاز فطری ایجاب میکند که برنامه زندگی باید به گونهای تنظیم شود که در ابتدای شب غذا بخوریم ولی زندگی جبری امروز میگوید سر شب میلم نمیکشد و ساعت 12 شب میل به غذا پیدا میکنیم در حالی که غذای این موقع شب خوردن سم است و غیر قابل هضم و دفع، در وقت خود، این سبک زندگی امروز، زندگی غیر پایدار و غیر اصولی و غیر بهداشتی را بر ما تحمیل کرده است چون این سبک، زندگی را تابع میل کرده و نه نیاز! همه نظریههای علمی و بررسیهای پزشکان بر این تأکید دارد که باید ابتدای شب غذا خورده شود، اما چون بخش فطرت کوچک و بخش طبیعت سرشت ما، بزرگ شده است، در سبک زندگی ما، «نیاز» مهجور مانده و ما گرفتار میل اجتماعی، میل عرفی و میل شب بیدار بودن، شدهایم. این میل، زندگی ما را ناپایدار کرده و سلامتی ما را تحت تأثیر قرار داده و چاق شدن را زیرساخت همه بیماریهای ما کرده است و این بیماری برای ما هزینهزا شده و این هزینهها دو جنبه مادی و عمری از خود به جای گذاشته و باعث کوتاه شدن عمر ما شده است، کاهش عمر معمولاً در 10-20 سال آخر عمر است یعنی وقتی که انسان در اوج تجربه و علم و دانش قرار دارد و وقت ثروت آفرینی خود، برای جامعه است! یعنی اگر ارزش تمام شده هر روز کودکی انسان مثلاً صد هزار تومان باشد، ارزش قیمت روزهای شصت سالگی او یک میلیون تومان است و این یعنی سبک زندگی تابع میل که ما را ثروتسوز کرده است. اگر «میل» شکافی یا میل پژوهی کنیم، خواهیم دید که همه ناپایداریهای زندگی، معلول تابعیت از میل است. دختر و پسر ممکن است بر اساس نیاز با هم ارتباط داشته باشند و آشنا شوند و ازدواج کنند اما گونهای از رابطه دختر و پسر که براساس میل شکل میگیرد منجر به رفت و آمدهای غلط و روابط نامشروع و بیانضباطی میشود، گاهی در اثر غلبه میل، لباس نیاز بر تن میکند و خود را پنهان میسازد و در پوشش نیاز خود را تحمیل میکند وقتی چنین میشود اساساً حد نیاز کم و فراموش میشود و میل، جایگاه خود را به فرماندهی انسان ارتقا میدهد. کسی که بر اساس نیاز ازدواج میکند و بعد گرفتار میل میشود، زندگی پایدارش را به زندگی ناپایدار تبدیل میکند. اگر بخواهیم به یک زندگی پایدار دست پیدا کنیم باید زندگی را در همه جا و در همه وقت، بر سرمایه و خمیرمایه نیاز تعریف کنیم.
خود شما چقدر اهل صلح هستید؟
من صلح را یک نیاز میدانم و به طور کلی صلح را برای همه یک نیاز میدانم و غیر صلح را میل میدانم، ظلم و فساد براساس میل پدیدار میشود، ریشه همه جنگها و ظلمها و ستیزها ناشی از خودخواهی و خود دوستیها است که بر مدار میل انسان شکل میگیرد. من دوست دارم همه آدمها به نیازشان برسند و فکر میکنم یک حکومت آرمانی الهی میتواند به گونهای توزیع ثروت و عدالت و محبت داشته باشد که همه را به نیازشان برساند، در این صورت همه به نیاز رسیدهها، صلح اندیش خواهند شد. دوست دارم همه مسیر نیاز را بروند. آموزش و پرورش باید از بچگی تعلیمات «نیازشناسی» و ترجیح آن بر «میل مداری» را آموزش بدهد صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد، سازمان تبلیغات، روحانیت، امروز جهت تبلیغشان نیازشناسی نیست، متأسفانه امروز جهت تبلیغات عمومی، میلسازی، میلپروری و تحریک میلهاست، درحالی که باید راهی میرفتیم که انسانها و جامعه نیازش را میشناخت و در مسیر شکوفا کردن فطرتها و دور کردن آلودگیها از خود کوشش میکرد تا انسان به حقیقتی به نام صلح و فطرت و نیاز دست نیابد، همچنان اسیر «میل» خود یا تسلیم میل حواشی خود، خواهد بود.
هنر و فرهنگ چطور میتواند در خدمت صلح باشد؟
هنرمندان انسانهای صلحطلبی هستند. هنر یعنی صلح. هنر در خدمت جنگ وجود ندارد و اگر داشته باشد تفکر غلط و نامانایی است. این حرفی که میگویند فیلم جنگی بسازیم یعنی چه؟ فیلم جنگی بسازیم که بگوییم جنگ خوب است؟ در حالی که فطرت و شریعت ما جنگ را مذموم و ناپسند دانسته است و عقلانیت و فطرت انسان، جنگ خواه نیست. جنگ از نظر فطرت و شریعت محکوم است. پس چرا ما باید تن به جنگ بدهیم؟ و برای جنگ تبلیغات کنیم و فیلم بسازیم ما برای رسیدن به «صلح» باید تن به جنگ بدهیم. یعنی جنگ تأسیسی تکلیف الهی ما نیست و در عصر غیبت آخرالزمان جنگ ابتدایی و تأسیسی ممنوع است، ما جنگ دفاعی میکنیم، دفاع از چه و در برابر چه کسانی؟! آنها که فطرتهای ما را زیر پا میگذارند و میخواهند ما را به فساد میلمدارانه بکشانند، دفاع برای دفاع از فطرت، نیاز و صلح. زیادهخواهیهای طبیعتگرایانه و میلمحورانه منجر به شروع جنگ میشود و میلمداری سر رشته همه زیادهخواهیهاست. در همه تاریخ بشر زیادهخواهیها منجر به جنگ و خونریزی شده است. هابیل و قابیل از یک پدر و مادر بودند ولی یکی به خاطر زیادهخواهی دست به جنایت زد و جریان قابیل در تاریخ به راه افتاد و امروز امریکا نماد مطلق قابیل است. بدون تردید وقتی جنگ، بر فطرت ما تحمیل میشود ما برای دفاع از فطرتمان که صلحدوستی و صلحخواهی و نیازمداری است باید وارد جنگ شویم در واقع هنری که در کنار دفاع قرار میگیرد هنری فطری، صلحخواه و نیاز طلب است. اگر ما در 8 سال، مقاومت و ایستادگی نکرده بودیم تا امروز چند جنگ دیگر به ما تحمیل میکردند. اما مردم و فرهنگ و رهبر این کشور گفتند ما تا آخر میایستیم و ایستادگی و مقاومت برای رسیدن به صلح پایدار را یک تکلیف صلحدوستانه دانستند وگرنه همیشه گرفتار «امیال» دیگران میشدیم. بسنده کردن به نیاز، میتواند، سلاحی بران در برابر زیادهخواهیهای میلجویانه شود.
یوسف حیدری/ایران