به قلم : احمد مسجد جامعی علامه شعرانی در سال 1320 قمری در تهران به دنیا آمد. ایشان تحصیلات خود را در مدرسه مروی آغاز و بعد از آن در نجف ادامه داده و بعد از آن به تهران بازگشتند. آیتالله شعرانی یکی از علمای جامعالاطراف تهران بود و در علوم مختلفی همچون فلسفه و […]
به قلم : احمد مسجد جامعی
علامه شعرانی در سال 1320 قمری در تهران به دنیا آمد. ایشان تحصیلات خود را در مدرسه مروی آغاز و بعد از آن در نجف ادامه داده و بعد از آن به تهران بازگشتند. آیتالله شعرانی یکی از علمای جامعالاطراف تهران بود و در علوم مختلفی همچون فلسفه و حکمت و عرفان، ریاضیات و محاسبات، ستاره شناسی، موسیقی، شعر و ادبیات فارسی و عربی، تاریخ، ترجمه و تفسیر قرآن، حدیث شناسی و فقه صاحب نظر بودند. ایشان در مدرسه مروی در کنار علوم مختلف به تدریس فلسفه در مدرسه مروی و تدریس ریاضی در مدرسه عالی سپهسالار اشتغال داشتند. مرحوم شعرانی علاوه بر زبان فارسی و عربی، به انگلیسی، فرانسه و عبری نیز تسلط داشتند. از جمله آثار ایشان در این زمینه میتوان به ترجمه «هیأت فلاماریون» از فرانسه به فارسی اشاره کرد. مرحوم شعرانی کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی را نیز ترجمه کرده است. نقل است که استاد امیری فیروزکوهی نیز این کتاب را برای ترجمه در دست داشت اما پس از آن که شنید علامه به برگردان آن مشغول است، دست از آن کشید و کار ارزشمند علامه شعرانی را کافی دانست. علامه حسنزاده آملی درباره تبحر و معلومات استادش چنین گفتهاند: «آقای شعرانی ذوالفنون بودند. بنده هیچ یک از استادانم را به تبحر در منقول مثل ایشان ندیدم. یکی از کتابهای دوره شفا، علم موسیقی است. مرحوم آقای شعرانی، موسیقی هم میدانست و فرانسه را بهاندازه عربی میدانست و مسلط بود. جناب علامه شعرانی در ادبیات، قلم توانایی داشت. فارسی را خیلی سنگین و قوی و فصیح مینوشت. در ریاضیات عالیه. در نجوم: من بارها این مطلب را به عرض رساندهام در میان علمای روحانی ما، در عصر خودم بنده کسی را به تبحر در ریاضیات از ایشان بهتر و برتر ندیدم».
یادم میآید اوایل انقلاب، در وزارت ارشاد و سازمان اوقاف مسألهای مطرح بود که آیا میتوان به نظراتی که مجتهدین در زمان رژیم گذشته در مورد مسائل اوقافی دادهاند، استناد کرد؟ از جهت اهمیت این موضوع مسأله را با امام(ره) مطرح کردند و ایشان فرمودند: در هرکدام از اسناد که امضای مرحوم آقای شعرانی وجود دارد، مورد تأیید است. از این رو امضای ایشان ملاک عمل ما در مورد مسائل اوقافی پیش از انقلاب بود. آیتالله شعرانی امام جماعت مسجد حوض، واقع در خیابان شهید مصطفی خمینی نرسیده به چهارراه سیروس بود. بنای اولیه این مسجد به سال 1273 قمری و دوره ناصری میرسد. اما ساخت بنای فعلی به سال 1351شمسی میرسد که با نظارت مرحوم شعرانی ساخته شده است. این مسجد به مسجد ملا ابوالحسن هم معروف است. خانه علامه هم در همین نزدیکی و در کوچه روبهروی مسجد که به گذر امامزاده یحیی(ع) میرسد، قرار داشت. علامه در اواخر عمر برای مداوا و درمان به یکی از بیمارستانهای هامبورگ آلمان منتقل شد و سرانجام در آبان سال 1352 از دنیا رفت و بعد از بازگشت پیکر ایشان به تهران منتقل شد و اینجا در خاک آرمیدند. روحشان شاد. در رمضان امسال(1393) گذارم به همان مسجد افتاد. در مسیرم از میدان سپاه تا آنجا چراغ هیچ مسجدی روشن نبود اما برخلاف سایر جاها در این مسجد باز و صدای تلاوت قرآن به گوش میرسید. از این رو سری به آنجا زدم. جلسه قرآن برقرار بود ولی تنها چند نفر صمیمانه در کنار رحلها نشسته و به دور از هر تکلف و هیاهویی به قرائت مشغول بودند. قهوه خانه باز بود و یک چای قندپهلو برایم آوردند. فرزندم حجت همراهم بود. او هم در قرآن خوانی شرکت کرد و آیاتی را خواند. موقع رفتن مسئول جلسه گفت وقتی حاج آقا به آلمان میرفتند به ما گفتند چراغ این خانه را روشن نگه داریم و ما در طول همه این سالها به خواست ایشان عمل کردیم. صفا و بزرگواری و خلوص این مردان خدا که به دور از هر گونه ریا بود، مرا تحت تأثیر قرار داد.
بعد از فاتحه خوانی، از آرامگاه علامه بیرون آمدیم. کنار این بنا، بنای دیگری بود که متعلق به مقبره خانوادگی آیتالله محمد باقر ایروانی بود. داخل بنا شده و فاتحهای هم برای ایشان فرستادیم. بر اساس آنچه که روی سنگ قبر ایشان نوشته شده بود، ایشان در سال 1296 قمری متولد و در شهریور 1334 شمسی از دنیا رفتهاند. علاوه بر این، قبر بانو بلقیس اتحادیه، همسر ایشان و قبر مرحومه علویه بانومیرزاده، خواهر ایشان هم دیده میشد.
بعد از خواندن فاتحه برای مرحوم آیتالله محمدباقر ایروانی، از آن ساختمان خارج شدیم. در محوطه حیاط از خادم پرسیدم میتواند هر یک از خاندانهایی را که در اینجا دفن هستند به من معرفی کند؟ اما او اطلاع کافی در این زمینه نداشت؛ فقط عنوان کرد که برخی از این خاندان از نزدیکان آیتالله شعرانی هستند، از جمله خاندان زمردیان و جواهریان. در پایان از آرامگاه خاندان مشکان طبسی بازدید کرده و پرسیدم آیا سید حسن مشکان طبسی هم در اینجا دفن هستند یا نه، که ایشان اظهار بیاطلاعی کردند. سید حسن مشکان طبسی استاد دانشگاه، نویسنده، شاعر و مترجم بوده و دارای تألیفاتی بودهاند.
بعد از تشکر و خداحافظی از خادم آرامگاه، از آنجا خارج شدیم و به سمت کاروانسرای دوقلو به راه افتادیم. مسیرمان را از پشت بازار، یعنی خیابان شهید کاشانی، به سمت کاروانسرا ادامه دادیم. در این خیابان سردری به چشم میخورد که روی آن عبارت «فندق» نوشته شده بود. فندق در عربی به معنای هتل یا مسافرخانه میباشد و معلوم بود که زمانی اینجا هتل یا مسافرخانهای قرار داشته که محل اقامت گردشگران کشورهای عربی که برای زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) میآمدند بوده است. البته از بنای این مسافرخانه خبری نبود. در بازار هم که عبور میکردیم، مسافرخانهای را دیدم که «سیدلطفعلی» نام داشت و همچنان برقرار بود. این مسافرخانه شاید تنها بازمانده مسافرخانههایی باشد که در گذشته در شهرری وجود داشته است. بعد از گذشتن از کنار این سردر قدیمی، وارد راسته غربی شرقی بازار شدیم. همانطور که گفتم اینجا همان جایی است که کاروانسرای دوقلو قرار دارد. این کاروانسرا نیز به مانند کاروانسرای شاه عباسی در زمان شاه عباس صفوی ساخته شده است. این کاروانسرا به این دلیل به دوقلو معروف است که از دو قسمت تشکیل شده و درست روبهروی هم، یکی این سمت و دیگری در سمت دیگر بازار قرار میگیرند. مساحت هر کدام از آنها به 400 متر مربع میرسد. این کاروانسرا از شمار کاروانسراهایی بوده که در دوطبقه ساخته شده بود. گفته میشود در زمان قاجار این کاروانسرا توسط یکی از بزرگان شهرری اداره میشده است. با آن که سازمان میراث فرهنگی در زمان بازسازی بازار، میخواسته اینجا را هم مرمت کند، اما به علت مسائل مربوط به تولیت اینجا، این کار متوقف ماند. دیدارمان از این کاروانسرا را ابتدا از بخش شمالی شروع کردیم. در کاروانسرا باز بود. بعد از عبور از در و گذشتن از دالان ورودی، وارد حیاط شدیم. در آنجا بنایی یا نشانهای که نشان دهد اینجا یک کاروانسرا بوده، وجود نداشت. تنها چند اتاقک در اطراف حیاط به چشم میخورد و در طبقه بالای آن نیز به همین منوال چند اتاقک دربسته وجود داشت. این اتاقکها انبار مغازههای بازار یا محل اسکان کارگرانی بود که در بازار و جاهای دیگر مشغول به کارند. درون کاروانسرا از نظر بهداشتی هم در وضعیت بسیار بدی بود و بوی بسیار نامطبوع اذیت میکرد. اتاقکهای طبقه دوم بیشتر در اختیار کارگران بود. در حینی که ما در حال بازدید از اتاقکهای بالا بودیم، فردی به ما نزدیک شده و بعد از سلام و احوالپرسی گفت اینجا از نظر اجتماعی نیز در وضع بسیار بدی به سر میبرد و به محلی برای معتادان و اراذل و اوباش تبدیل شده است. واقعاً وضعیت اسفناکی بود و به جای آن که این مکان یکی از مراکز گردشگری و فرهنگی ری باشد، به یکی از معضلات اجتماعی این محدوده تبدیل شده بود. خودمان هم شاهد بودیم که در همان وقت روز هم دونفری آشکارا مشغول تزریق مواد مخدر بودند. از آقای شهردار خواستم تا هرچه سریعتر به وضعیت اینجا رسیدگی کنیم.