به قلم : حجتالاسلاموالمسلمين فاضل ميبدي در اين روزگاري که از هرسو دست به دست هم دادهاند تا اسلام را يک دين انسانستيز و خشن وخونبار معرفي کنند و در اين ميان گروههاي تکفيري و در رأس آنان «داعش» و «القاعده» و «طالبان» به نام دين در کشتار آدميان، پيشتاز اين بدنامي گشتهاند، سزامند است […]
به قلم : حجتالاسلاموالمسلمين فاضل ميبدي
در اين روزگاري که از هرسو دست به دست هم دادهاند تا اسلام را يک دين انسانستيز و خشن وخونبار معرفي کنند و در اين ميان گروههاي تکفيري و در رأس آنان «داعش» و «القاعده» و «طالبان» به نام دين در کشتار آدميان، پيشتاز اين بدنامي گشتهاند، سزامند است تا عالمان دين واسلامشناسان متعهد مروري دوباره درباره سيره پيامبر اسلام(ص)براي نسل امروز داشته باشند وتاريخ وسيره وسنت را با نگاهي نو وعقلاني بازخواني کنند.
روزنامه وزين اطلاعات که در درج مقالات علمي در بيدارگري طالبان علم وادب، گامهاي سودمندي برداشته است ودر چند روز گذشته، چند مقاله سودمند از استاد محقق جناب دکتر محقق داماد باعنوان «اصل صلح»انتشار داد؛ اين جانب بر آن شدم تا نگاهي اجمالي به سيره پيامبر(ص) بكنم. شايد در بيداري نسل مسلمان امروز و خنثيسازي تأثير گفتار وکرداري که اسلام را وارونه نشان داده است، کمترين اثري داشته باشد.
در ميان نوابغ بشري و مصلحان اجتماعي و رهبران الهي، كمتر كسي چون پيامبر اسلام، تاريخي شفاف و روشن دارد. مورخان بزرگ اسلام، مستشرقان و پژوهشگراني كه پيرامون اسلام تحقيق كردهاند، تمام زواياي زندگي پيامبر را، هر چند با روايتهاي مختلف، به بحث گذاشتهاند. قرآن كريم كه نخستين و مهمترين منبع شناخت اسلام است، بخشي از آياتش درباره سيره و سلوك پيامبر نازل شده است؛ بهگونهاي كه زندگي شخصي پيامبر و نحوه ارتباطش با ميهماناني که از در وارد مي شوند و همسران تا برخوردهاي اجتماعي و گونه ارتباطش با خداوند را در بر دارد.
در اين نوشتار موضوعي كه دنبال ميشود، جهت صلحدوستي و خشونتستيزي پيامبر اسلام است. هرچند اين موضوع گسترده در اين مجال نميگنجد، ولي تلاش اين است كه سرفصلهاي مهم صلحدوستي پيامبر اسلام را يادآور شوم.
اصول مشترك پيامبران
نخست بايد گفت كه پيامبران بزرگ الهي داراي اصول مشتركي هستند كه در قرآن به آنها اشاره شده است. از صفات مشترك همه انبيا رحيم بودن وشفقت ورزيدن به همه بشريت است. آنان براي زدودن رنج وآلام و دفع بلاهاي اجتماعي که آدميان گرفتار آنند، تا آنجا كه ممكن است، كوشيدهاند: و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين.(انبياء /107)، و لو أنّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توّاباً رحيما: اگر آنها هنگامي که به خويشتن ستم مي کردند نزد تو ميآمدند و از خداوند آمرزش ميخواستند و پيامبر برايشان طلب آ مرزش ميکرد، خدا را بسيار توبهپذير و مهربان مييافتند.
نگاهي به شخصيت پيامبر(ص)
طبعاً كسي كه بخواهد بين خدا و مردم واسطه رحمت باشد و همگان را به زندگي رحيمانه و مصلحانه دعوت نمايد، خود بايد سرشار از رحمت و محبت باشد. لهذا در ميان اوصاف بزرگ و ستودهاي كه پيامبر اسلام داشت، خداوند او را به اخلاقش تعريف مينمايد: و انّك لعلي خُلُق عظيم: همانا تو بر اخلاقي بزرگ استواري. در روايات از برخورد شخص پيامبر با مردم چنين تعريف شده است: كان دائم البشر، سهل الخلق، ليّن الجانب، ليس بفظ و لا غليظ: گشادهرو، خوش اخلاق و نرمخو بود، نه خشن و درشتخو.
اصل تساهل:
از اصول شخصيت پيامبر اسلام مدارا وتساهل با مردم بود؛ بهگونهاي كه با اين صفت توانست در مردم تحول ايجاد كند. قرآن كريم درباره اين اصل اخلاقي پيامبر چنين ميفرمايد: فبما رحمه من الله لنت لهم، و لو كنت فظّاً غليظ القلب لانفضّوا من حولك. فاعفُ عنهم و استغفرلهم و شاورهم في الامر. در اينجا نخست به شخصيت اخلاقي پيامبر اشاره ميكند كه: انسان نرمخويي هستي و اگر درشتخو بودي، از اطرافت پراكنده ميشدند. بعداً ميگويد: بنابراين نسبت به مخالفان خود گذشت كن و از خداوند برايشان طلب مغفرت نما.
نكته مهم اينجاست كه: پيامبري كه بعضاً او را جنگجو معرفي ميكنند، در اينجا از طرف خداوند مأمور است كه از مخالفان خود درگذرد، علاوه بر گذشت، با آنان مشورت كند. پيامبر بارها فرمود: من از طرف خداوند مأمورم تا با مردم مدارا كنم. ان الله تعالي امرني بمداراه الناس: خداند مرا به مداراي با مردم امر نموده است.
اخلاق پيامبر از قرآن جدا نبود و نميشود قرآن چيزي بگويد و پيامبر جور ديگري عمل كند. از امالمؤمنين عايشه سؤال شد اخلاق پيامبر چگونه بود، پاسخ داد: «كان خُلقه القرآن: اخلاق پيامبر قرآن بود.» اخلاق قرآن يعني: خُذ العفو و أمر بالعُرف و اعرض عن الجاهلين: با آنها مدارا کن، وغذرشان را بپذير، وبه نيکيها دعوت نما واز جاهلان روي بگردان.
اضافه مينمايم كه رحمت، مغفرت، و مدارايي تنها سيره شخصي پيامبر(ص) نبود، بلكه سيره سياسي او نيز چنين بود. علي(ع) كه در مكتب پيامبر تربيت يافته است ميفرمايد: «رأس السياسه الرفق: اصل سياست به كار بردن رفق و مداراست.» انس بن مالك درباره برخورد پيامبر با مردم ميگويد: كان رسول الله من اشد الناس لطفاً بالناس، پيامبر(ص) بيشترين لطف را به مردم داشت. شايد مهمترين سخن درباره رفق و مدارايي خود پيامبر فرموده باشد: من يحرم الرفق يحرم الخير كلّه: هركس از رفق و مدارا بيبهره باشد، از هرگونه خيري بيبهره است؛ لهذا همواره براي قوم خود دعا ميكرد كه: اللهم اغفر لقومي فانّهم لايعلمون: خدايا قوم مرا ببخش كه آنان نميفهمند.
رفق و مداراي پيامبر تنها با ياران نبود، بلكه با مخالفان خود كه سالها او را مورد اذيت قرار داده بودند، چنين برخوردي داشت. ابن اسحاق (نخستين مورخ اسلامي) نقل ميكند: روز فتح مكه سعد بن عباده خزرجي، در حاليكه پرچمدار بود، گفت: «اليوم يوم الملحمه، اليوم تستحل الحرمه: امروز روز كشتار و جنگ و انتقام است، امروز روز شكسته شدن حرمتهاست.» پيامبر تا فهميد كه سعد چنين ميگويد، فرمود پرچم را از سعد گرفتند و آن را به علي داد و گفت: تو آن را وارد شهر كن.
بعداً فرمود: «اليوم يوم المرحمه: امروز روز رحمت و مهرباني است.» در اين هنگام مردم مكه در انتظار بودند كه رسول خدا(ص) جواب نامهربانيهاي آنان را چه خواهد داد. پيامبر پرسيد: «يا معشر قريش ماترون انّي فاعل فيكم: اي جمعيت قريش تصور ميكنيد من با شما چه رفتاري خواهم داشت؟» گفتند: «خيراً، اخٌ كريم و ابن اخ كريم: نيكي؛ تو برادر بزرگوار و برادرزادة بزرگوار ما هستي.» آنگاه پيامبر فرمود: «اذهبوا انتم الطُلقا: برويد كه شما آزادشدگانيد.» پيامبر پس از فتح مكه اصل بزرگ اخلاقي را بنيان نهاد و فرمود: «الاسلام يجّّب ماكان قبله: اسلام گناهان گذشته را ميپوشاند.»
بنا به روايت مورخان، پيامبر اسلام هيچگاه از اين اصول اخلاقي عدول نكرد و هميشه مردم را به حسن خلق، مدارا با ديگران و نفي خشونت دعوت ميكرد و ميفرمود: «اليسر يمن و الخرق مشئوم: آسانگيري و ملايمت خجسته است و درشتي و خشونت نحوست ميآورد. »
مولوي عارف بزرگ اسلام در وصف پيامبر ميگويد:
او به تيغ حلم چندين حلق را
واخريد از تيغ و چندين خلق را
تيغ حلم از تيغ آهن تيزتر
بل ز صد لشكر ظفر انگيزتر
با اين اصول كه ذكر شد، يعني:
1ـ رحمت بودن پيامبر اسلام براي جهانيان
2ـ مدارا با دشمنان خود پس از فتح مكه
3ـ دعوت مردم به دارالسلام
4ـ مبارزه با خشونت
5ـ بنيان گذاشتن اصل مدارا با مردم
6ـ اينكه ميتوان در هر آيين معتقد به خدا و روز قيامت بود و عمل صالح انجام داد و اهل نجات بود.(بقره/61)
7ـ عفو، استغفار براي مخالفان و مشورت با آنان در امور اجتماعي، و ساير صفاتي كه ذكر شد، نشاندهنده اين است كه پيامبر همواره اصل را بر صلح ميگذاشت و جنگ را محكوم ميدانست. در اين سنت جنگ يک امر عارضي ودفاعي است ودو واژه «سلام»و«صلح» از اهميت ويژهاي برخوردار است. گذشته از تمام اينها، پيامبر همواره رنج ميبرد كه چرا برخي هدايت نميشوند؛ به تعبير ديگر گمراهي مردم آزارش ميداد. قرآن كريم در چند آيه به اين موضوع اشاره ميكند:
1ـ لعلّك باخعٌ نفسك الّا يكونو مؤمنين: گويا ميخواهي جانت را از شدت اندوه از دست بدهي به خاطر اينكه اينها ايمان نميآورند.
2ـ فلعلك باخع نفسك علي آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا: گويي ميخواهي خود را از اندوه به خاطر اعمال آنان هلاك كني اگر آنها به اين گفتار ايمان نياورند.
اين آيات نشاندهندة اين است كه پيامبر دلسوزي و غمخواري خود را براي كفار و مشركان اظهار ميداشت و سخت با جان و دل به دنبال هدايت آنان بود، به بيان ديگر پيامبر براي كاهش رنج همه آدميان در تلاش بود: «لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيزٌ عليه ماعنتم حريص عليكم: هرآينه پيامبري از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاي شما براي او سخت است و براي هدايت شما اصرار دارد.»
شرح صدر
اصل اخلاقي ديگري كه در سيره پيامبر اسلام(ص) وجود دارد، شرح صدر است. اين اصل در ميان پيامبران الهي مشترك است. شرح صدر يعني اينكه انسان بتواند گفتار و كردار مخالف خود را تحمل كند. ممكن است خيليها تحمل مخالف خود را داشته باشند؛ ولي اين اصل ناشي از سعه صدرو ظرفيت وجودي آنان نباشد، بنابراين چنين تحملي محدوديت دارد. موساي پيامبر براي اينكه بتواند در برابر مخالف عنودي چون فرعون تحمل كند، پس از اينكه خداوند ميفرمايد: اذهب الي فرعون انّه طغي. از خدا چنين ميخواهد: «رب اشرح لي صدري و يسّر لي امري: پروردگارا، سينه مرا گشاده دار و كارم را آسان گردان.» شايد كار پيامبر اسلام سختتر از موسي بود؛ چون پيش از اينكه دعا كند، خدا فرمود:«الم نشرح لك صدرك: آيا قلبي گشاده [و لبريز از بردباري و محبت] به تو نداديم.»
به خاطر اين سيره صلحجويانه، خداوند به پيامبر دستور ميدهد در برابر مخالفان و گفتههاي آنان استقامت كن. و اصبر علي ما يقولون، بر آنچه ميگويند پايداري كن. از اين مهمتر اگر پيامبر با سخن مخالف روبرو ميشد، مأمور بود تا با بهترين وجه پاسخ دهد: «ادفع بالتي هي احسن: به نيكوترين وجه پاسخ ده.» و اگر كار به مجادله ميكشيد، مأمور بود تا به وجه احسن با آنها روبرو شود: و جادلهم بالتي هي احسن.
در تاريخ آمده است كه پيامبر در يك مورد طاقت خود را از دست داد و تصميم گرفت تا با خشونت برخورد كند و آن اتفاق تلخي بود كه در جنگ اُحد افتاد. در اين جنگ هنگامي كه رسول خدا وضع اسفناك عمويش حمزه را مشاهده كرد، كه چگونه با قساوت تمام سينه و پهلويش را دريده و قلبش را بيرون آورده و بدنش را مثله كرده بودند، از شدت ناراحتي فرمود: «اللهم لك الحمد و اليك المشتكي و انت المستعان علي ما اري: خدايا ستايش ويژة توست و شكايت هم به سوي توست و در آنچه ميبينم تو يار و مددكاري.» آنگاه فرمود: «لئن ظفرتُ لامثلنّ و لامثلنّ: اگر بر آنان پيروز شوم، مثلهشان ميكنم.» در اين هنگام آيه شريفه نازل شد: «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خير للصابرين: هرگاه خواستيد مجازات كنيد، تنها به مقداري كه به شما تعدي شده است، كيفر دهيد و اگر صبر پيشه كنيد، بهتر است.» پس از نزول آيه، پيامبر فرمود: «خدايا شكيبايي ميورزم.» پس از فتح مكه درباره قاتلان حمزه شكيبايي كرد و تنها فرمود: هيچگاه قاتل او را نبينم.
آيا چنين پيامبري ميتواند جنگجو و خشونتطلب باشد؟ حتماً كساني كه تهمت جنگجويي را بر پيامبر وارد ميكنند، از غالب آيات قرآن بياطلاعند و تاريخ اسلام را درست از نظر نگذراندهاند.ويا با عناد و کينورزي تاريخ اسلام را دنبال مي کنند.پيامبري كه در فتح مكه تمام مخالفان شخصي خود و كساني كه او را آزار دادهاند و قاتل حمزه را ميبخشد، آيا چنين كسي چگونه ميتواند جنگجو باشد؟
آيات جهاد و سيره نبوي
تا كنون دريافتيم كه خصلت پيامبر اسلام، خصلت صلحجويي و عفو و گذشت است و پيامبر هيچگاه با مخالفان خود سرستيز و كينجويي نداشت. در پي اين بحث بايد ديد آيات جهاد و قتال در قرآن چگونه با سيره صلحجويي پيامبر توجيه ميشود.
اصل ظلمناپذيري: در اسلام همانطور كه ظلم كردن محكوم است، ظلمپذيري نيز محكوم است. لاتظلمون و لاتظلمون: نه ستم کنيد ونه ستمپذير باشيد.
اين آيه هر چند درباره رباخواران است، ولي يك اصل انساني است و در دنياي امروز نيز نهادهاي حقوق بشري براي اين است تا با ظلم و ظلمپذيري مبارزه كند. يعني پيش از اينكه با ظالمان روبرو شود، نخست آدميان را متوجه حقوق خود ميكند تا مورد ستم واقع نشوند. خداوند به كساني كه در معرض ظلم هستند، خطاب ميكند: لا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسّكم النار: به كساني كه ستم ميكنند ميل و اتكا نكنيد، وگرنه آتش كيفر آنان شما را خواهد گرفت.
فرياد زدن و بلند صحبت كردن كه نشانه خشم است، محكوم است؛ ولي جائي كه كسي مورد ستم واقع شود ميتواند و بايد فرياد بزند: لايحبّ الله الجهر بالسوء من القول الّا من ظلم: خدا دوست ندارد کسي را که با سخنان خود بديهاي ديگران را اظهار مي کنند، مگر کسي که مورد ستم واقع شده باشد.
هجرت پس از ظلم: شايد نخستين دستور اسلام براي كسي كه مورد ظلم واقع ميشود، هجرت از كشور ظالمانه است؛ يعني براي حفظ كرامت و حيثيت انسان هجرت از كشوري كه حاكمان آن ظلم ميكنند، بر ماندن ترجيح دارد و يا طبق دستور اسلام بايد هجرت كرد تا كرامت آدمي محفوظ بماند: «و الّذين هاجروا في الله من بعد ما ظلموا لنبوئنّهم في الدنيا حسنه: كساني كه مورد ستم قرار گرفتند و در راه خدا هجرت كردند، جايگاه خوبي در اين جهان خواهند داشت و ثواب آخرت بزرگتر است.»
شايد هجرت براي دو مقصود است: يكي حفظ حيثيت و كرامت آدمي و دوم پرهيز از جنگ و خشونت. همانطور كه اصل مهاجرت و قانون مهاجرت در دنياي امروز مورد توجه جدي نهادهاي بيناللملي است و حقوق مناسبي براي مهاجران وضع شده است.خداوند از مهاجران خواسته است براي فرار از ظلم هجرت كنند و زمين همه جا از آن خداوند است: الم تكن ارض الله واسعه فتهاجروا فيها: آيا سرزمين خداپهناور نبود تا مهاجرت نماييد؟
جهاد
در اينجا توجه كساني را جلب ميكنم كه با استناد به آيات جهاد در قرآن ميخواهند پيامبر اسلام را جنگجو و اسلام را دين شمشير معرفي كنند. نخست بايد گفت نظر غالب انديشمندان اسلامي بر اين است كه جنگهاي پيامبر(ص) ماهيت دفاعي داشته و با اصل صلح سازگار است(بقره /208و256؛انفال/61؛يونس/99؛کهف/29؛زمر/14و15)از اين آيات استفاده مي شود که دين چيزي نيست که بااکراه واجبار بر آدميان تحميل کرد واز راه جنگ وخشونت کسي را به آييني دعوت نمود.
محمود عقاد ميگويد: جنگهاي اسلام براي مجبور كردن مردم بر پذيرفتن دين جديد نبود؛ زيرا دين در ماهيت خود اجبارپذير نيست. بر اين اساس درگيريهاي عصر رسالت را بايد مقاومتها و نبردهايي دانست كه هر كدام بر حسب شرايط خاص به دفاع از كيان اسلام صورت ميگرفت. چنانچه مشركان، پيامبر و يارانش را از سرزمين خود بيرون نميراندند و در مدينه با آنان تعرض نميكردند، جنگي روي نميداد. به واقع اين مشركان عرب بودند كه هجوم نظامي خود را عليه مسلمانان آغاز كردند و در صدد برآمدند تا شهر مدينه و پايتخت دولت اسلامي را در قالب جنگهاي احد و احزاب نابود كنند. ديگر جنگها هم اگرچه نام جنگ بر خود گرفتند، به تجمعات بازدارنده و تدافعي بيشتر شبيه بودند تا جنگ به معناي واقعي. از اين روست كه روابط ميان دولت اسلامي با دولت حبشه در صدر اسلام را به عنوان نمونهاي از روابط مسالمتآميز و دوستانه ميان دو دولت نام ميبرند. مسلمانان آنگاه متوسل به زور شدند كه ديگران با توسل به زور مانع استقلال و آزادي آنان در عمل به دينشان شدند.
اين نكته در دنياي امروز نيز قابل توجيه و عقلايي است كه اگر كسي بخواهد جلوي آزادي عدهاي را بگيرد و با زور به جامعهاي تجاوز كند، با او برخورد ميشود؛ لهذا نخستين آيهاي كه در رابطه با جهاد نازل شد اين است: «اُذن للذين يقاتلون بانّهم ظُلموا و ان الله علي نصرهم لقدير: به كساني كه جنگ بر آنان تحميل شده، اجازه جهاد (دفاع) داده شده است؛ چرا كه مورد ستم قرار گرفتهاند و خداوند قادر بر نصرت آنان است.»
كساني چون فخر رازي و نويسنده تفسير مجمعالبيان بر اين باورند نخستين آيه مربوط به جهاد همين آيه است. و اينجا با كلمه «اذن» يعني اجازه داده شد، شروع ميشود. آيه بعد توضيح ميدهد كه مسلمين چگونه مورد ستم واقع شدند: الذين اُخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربنا الله: كساني كه از ديارشان رانده شدند و جرمشان اين بود كه ميگفتند: پروردگار ما خداي يكتاست.
آيا كسي كه با آزادي عقيده به يكتاپرستي روي ميآورد و دست از كفر ميشويد و مخالفان، او را مورد ستم قرار ميدهند، نبايد از خود دفاع كند؟ آيا اين دفاع شمشيركشي است؟ جالبتر آيه بعدي است كه خداوند فلسفه جهاد را چنين متذكر ميشود: «ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا: اگر خدا بعضي از آنها را به دست بعضي ديگر دفع نكند، صومعهها و ديرها و كنشتها و مساجدي كه نام خدا در آن بسيار برده ميشود، ويران ميگردد.»
در اينجا صحبت از دفاع فرقه خاص، مثلاً مسلمانان نيست؛ يعني اگر چنين دفاعي صورت نگيرد و هر كس آزاد باشد، ديگري را به خاطر اعتقادش مورد آزار قرار دهد، در اين صورت تمام مذاهب و معابد مورد تجاوز قرار ميگيرند. آيا دردنياي امروز كسي مجاز است تا كليسا و يا صومعه و كنيسهاي را مورد تجاوز قرار دهد و اگر كليسايي مورد تعرض قرار گرفت، مسيحيان حق ندارند از آن دفاع كنند؟ يقيناً چنين دفاعي معقول و مقبول است. خداوند به چند معبد به عنوان مثال ياد كرده است؛ صوامع، بيع، صلوت و مساجد. كه اشاره است به معبد مسلمانان، مسيحيان و يهوديان؛ يعني تمام اين معابد نزد مسلمانان محترم هستند و نبايد مورد تجاوز قرار گيرد.
از آيات فوق استفاده ميشود كه فلسفه تشريع جهاد براي دو مورد است: يكي اين كه كسي مورد ستم قرار گيرد و ظلمي صورت گيرد كه بايد با آن مبارزه كرد و دوم اينكه اگر معابد و عقايد گروه و نحلهاي مورد تجاوز قرار گرفت، در اينجا بايد در برابر متجاوز به آيين ديگران استاد ودفاع كرد.
كساني كه فكر ميكنند جهاد يك جنگ مذهبي در برابر مذاهب ديگر است، با آيات ياد شده وديگر آيات قرآن وسيره پيامبر در تعارض است و چنين جنگي باآيه «لا اكراه في الدين» سازگاري ندارد. آيا يك مورد در تاريخ يافت شده است كه پيامبر(ص) يك مسيحي يا يهودي را به خاطر اسلام نياوردن به قتل رسانده باشد؟ بلكه پيامبر اسلام با مسيحيان نجران به مباهله و مناظره برخاست و به آنان اجازه داد تا در مسجد مسلمانان به عبادت بپردازند. و نيز با تمام فرقههاي يهود در مدينه عهدنامه بسته شد كه مسلمان و يهود در كنار هم همزيستي داشته باشند. بلي اگر عدهاي بخواهند با زور بر جامعه مسلمين استيلا پيدا كنند و مسلمانان را به قتل برسانند، جهاد يك وظيفه است. اما اگر متجاوزان دست از تجاوز بردارند، نبايد به خاطر اعتقادشان مورد تعقيب قرار گيرند. قرآن به اين مطلب تصريح دارد: «فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم و القوا اليكم السّلم فما جعل الله لكم عليهم سبيلا: اگر از شما كنارهگيري كردند و پيكار ننمودند و پيشنهاد صلح كردند، خداوند به شما اجازه نميدهد كه بر آنان متعرض شويد.»
ميدانيم كه پيامبر اسلام در شهر مدينه و در هنگام تأسيس دولت اسلامي با مخالفان خود، بهويژه يهود دو نوع برخورد داشت: يكي برخورد جنگي مثل جنگهايش با بنيقينقاع، بنينضير، بني قريضه و خيبر. برخورد ديگر، مسالمتآميز بود؛ ولي مورخان مغرض، غالباً برخوردهاي جنگي حكومت اسلامي را يادآور ميشوند و از برخوردهاي مسالمتآميز آن كمتر سخن ميگويند.
در اينجا ميخواهم به قراردادي كه پيامبر(ص) با يهوديان مدينه بست، اشارهاي كنيم تا بدانيم مسبب برخوردهاي جنگجويانه كدام طرف بوده است.
پيامبر اسلام پس از استقرار در مدينه و تشكيل دولت اسلامي با عوامل تهديدآميزاز سوي کفار ومشرکان روبرو بود؛ از جمله خطر قريش از بيرون و عوامل داخلي آنان مانند مشركان و يهوديان ساكن در شهر مدينه. البته اختلافات ميان اوس و خزرج و يا احتمالاً ميان مهاجران و انصار، ممكن بود جريان نوپاي دولت اسلامي را تهديد كند؛ لهذا پيامبر اسلام نخستين عقد اخوت را ميان مهاجران و انصار منعقد ساخت تا هر گونه اقدامي خشونتآميز از بين برود.
آن حضرت در مدينه هيچگاه در صدد تغيير عقايد ديني برنيامد و هر كسي را در آيين خود آزاد گذاشت. آنچه براي پيامبر در درجه اول اهميت قرار داشت، حفظ كيان شهر يثرب و دولت اسلامي بود. و همواره نگران اين بود كه مبادا كفار قريش با عوامل داخلي خود در مدينه همداستان شوند و به مسلمانان يورش آورند. لذا براي دفع خطري كه احتمالش ميرفت، عهدنامهاي تنظيم كردند و با قبايل مسلمان و نامسلماني كه در مدينه ساكن بودند، به امضا رساندند. برخي مورخان عنوان اين پيماننامه را پيماننامه مسالمتآميز گذاشتهاند.
متن اين پيماننامه را ابن هشام از ابن اسحاق روايت كرده است و دكتر رمضان بوطي اين وثيقه را به عنوان «الدستور» ياد كرده است. پيامبر در اين عهدنامه يا دستور، يهوديان را در حفظ آيين خود آزاد گذاشت و فرمود:
«…ليهود دينهم و للمسلمين دينهم الا من ظلم و انم فانه لايوتغ الا نفسه و اهل بيته: يهوديان دين خود را دارند و مسلمانان دين خود را؛ اما هركس كه ستم كند، خود و خانوادهاش را به هلاكت خواهد انداخت. هر كس ديگري را ترور كند، خود وخانوادهاش را در معرض ترور قرار داده است…» اين قرداد مفصل است و از آوردن همه آن صرفنظر ميشود.
مورخان در ثبت حوادث سال اول هجري متن اين قرداد را ذكر كردهاند. عمدهترين چيزي كه در اين قرارداد آمده است، مشاركت در برابر دشمن خارجي و تهديدهاي بيروني مدينه است. در اينجا مسلمان و غيرمسلمان مطرح نيست. مهم حفظ شهر مدينه است كه در آن مسلمان و غيرمسلمان زندگي ميكنند. در اين قرارداد آمده است كه اگر فرزندان يكي از مؤمنان به ياغيگري دست زند و بخواهد امنيت شهر را تهديد كند، مسلمان و غيرمسلمان بايد در مقابلش بايستند.
شايد در هيچ كجاي تاريخ چنين عهدنامهاي كه تمام فرق و مذاهب را در كنار هم به زندگي مسالمتآميز دعوت نمايد، ديده نشده است.دست تا کم تا آن روزگار کسي نديده است. محمد حميدالله در كتاب خود آن را به عنوان «اولين قانون اساسي مكتوب در جهان» يادكرده است. بيگمان اين ميثاق از نظر پيامبر و ساير مسلمانان يك تاكتيك سياسي نبود، بلكه وحدتي استراتژيك بهشمار ميرفت. اين قرارداد ميتوانست شهر مدينه را براي مسلمانان و نامسلمانان به يك شهر ايدهآل تبديل كند. مهم اين است كه سه گروه يهود در مدينه (يعني: بنينضير، بنيقينقاع و بنيقريضه) به سرعت آن را امضا كردند.
بر اساس اين متن كه در كتب تواريخ موجود است و تحليلگران تاريخ در اين دوران بيشتر به آن توجه پيدا كردهاند، آشكار است كه پيامبر در مدينه، نه دنبال جنگ با فرقهاي بود و نه براي تحميل دين خود تلاش ميكرد، بلكه ميخواست با تشكيل يك دولت عادلانه و ضد ستم قلوب همگان را به يكتاپرستي جذب نمايد. در جامعهاي كه پيامبر پايهريزي كرد، دو مسئله مورد اهميت بود: يكي امنيت و ديگري عدالت.به تعبير قرآن از ميان برداشتن جوع وخوف.
ادامه دارد
منبع : اطلاعات