به قلم : دکتر هادی نودهی اول، من نگارنده این متن عضو نظام پزشکی این کشور هستم؛ از ٢٠سال پیش. داستان هم مینویسم. منتها هیچکس در اینجا نویسندگی را شغل نمیداند. من طرفدار سینهچاک مهران مدیری نیستم. فکر هم میکنم نسبت به گذشته افول کرده. اما هر هنرمندی هم یک قله دارد که فکر میکنم […]
به قلم : دکتر هادی نودهی
اول، من نگارنده این متن عضو نظام پزشکی این کشور هستم؛ از ٢٠سال پیش. داستان هم مینویسم. منتها هیچکس در اینجا نویسندگی را شغل نمیداند. من طرفدار سینهچاک مهران مدیری نیستم. فکر هم میکنم نسبت به گذشته افول کرده. اما هر هنرمندی هم یک قله دارد که فکر میکنم مدیری هم به آن رسیده و آهستهآهسته در حال پایینآمدن است. این مبارزه با زمان است برای یک هنرمند و سخت و جانفرسا. نمیدانم حالا که این چند خط چاپ میشود، آیا پخش سریال «در حاشیه» او بنا به اعتراض همکاران من قطع شده است یا نه؟ اگر قطع شود، از یک طرف خوشحالم که وزن اجتماعی همکاران فرهیختهام آنقدر سنگین است که میتوانند پخش برنامهای تلویزیونی را قطع کنند، مثل خیلیها که میتوانند. بیشتر همکاران من پخش این سریال را هجمه و بیاحترامی به حرفه مقدس پزشکی میدانند. بههرحال با دیدن یک فیلم میتوان نظرات مختلفی ابراز کرد. بحث سلیقه و میزان هنرمندی اثر است.
دوم، اما میخواهم بگویم استدلال بیشتر همکاران معترض من چیست. یکی اینکه میگویند یا اعتقاد دارند که رشتههای پزشکی از سختترین رشتههای دانشگاهی است. رسیدن به مدارج بالای پزشکی اگر متصلبههم انجام شود، فرد را در حدود ٣٠سالگی میرساند سر کوچه اول کار. سالها مراقبه و بیخوابی. ساعت سهشب که بلند میشدم از روی بیوشیمی لنینگر، دوست خرخوانترم را میدیدم میز آنسوتر که سبیلهایش را میکند دانهدانه تا خوابش نبرد و بتواند یک ساعت دیگر بیشتر بیدار بماند و بخواند. برای این مراقبهها و جان انسانهاست که همکارانم این حرفه را مقدس میدانند. برای آن شأن قدسی قائلند. مردم کوچهوبازار هم همینطور فکر میکنند. اینکه پزشک محرم بیمار است و پول دستمزد طبابت نباید برایش مهم باشد، از این شأن قدسی برمیآید. دیگر اینکه چنین فیلمها و سریالهایی مردم را نسبت به امور پزشکی و پزشکها بیاعتماد میکند. به عبارت دیگر با نماد قراردادن چند پزشک که همهشان جز سیامک انصاری (هومن صحرایی) بهنوعی شارلاتان و فرصتطلب و ملنگند، کل جامعه پزشکی ما را اینطور نشان میدهد. تازه سیامک انصاری هم احتمالا کمیت عقلیاش میلنگد که تا حدی شریف است.
سوم، من نمیدانم چگونه میشود برای یک حرفه شأن قدسی قائل شد. من به شأن قدسی اعتقاد شدید دارم ولی آن را یک حرفه نمیدانم. برای رسیدن به مدارج بالا در هرشغل و رشتهای باید زیاد زحمت کشید و مراقبه کرد. دکترای الکترونیکداشتن در سطح بالایی، قضاوتکردن یا مثلا آشپز درجه یک رستوران معروفبودن یا یک فوتبالیست درجه یکبودن یا یک بنای استاد بودن. مصادرهکردن یک ارزش کلی برای یک طبقه شغلی نوعی آپارتایدسازی شغلی است. البته کاش تنها همکاران فاضل من به این شأن قدسی شغلی اعتقاد داشتند. سابقه تاریخی در این زمینه نشان میدهد که دیگر مشاغل هم چنین شأنی برای شغل خویش قائلند. نگرانی من وقتی بیشتر میشود که اکثر این مشاغل از دل دانشگاه و محیط مدرن آکادمیک بیرون آمدهاند؛ محیط مدرنی که مدرن فکرکردن را میآموزاند. رشته پزشکی مثال بارزی از رابطه تفکر مدرن با جامعه و مردم است. در کمتر رشته دانشگاهیای دیدگاه مدرن آن رشته میتواند بهاندازه و بهسرعت رشتههای پزشکی بر مردم و زندگی آنها تأثیر بگذارد. مثال میزنم. ٢٠سال پیش من فارماکولوژی یا داروشناسی کاتزونگ را میخواندم. به بخش داروهای ضدسرطان که میرسیدیم، خوشخوشانمان میشد. چون حجم داروهایی که باید یاد میگرفتیم خیلی کم بود و اصلا لازم نبود. چون قرار نبود با بیماران سرطانی زیادی سروکله بزنیم. حالا خب قضیه فرق کرده. بیماران سرطانی وافر شدهاند. بسیاری از داروهای ضدسرطان از گردونه خارج شدهاند. راستیآزمایی آنها و عوارض جانبی ویرانگر آنها را از گردونه خارج میکند. سالها تحقیق میشود. دارویی با هزینه بالا طراحی میشود بعد با هزینه بالا و صبری طاقتفرسا در کلینیک تست و بعد وارد بازار دارویی میشود و بعد از چندسال بهخاطر نتایج بهدستآمده از فهرست دارویی خارج میشود و میرود تنها در لابهلای خطهای کتب داروشناسی و تاریخ پزشکی. بهوجود میآید، نابود میشود. و از روی نتیجه این نابودی، دارویی بهتر و کاراتر ساخته میشود. و این یعنی مدرنیته. و همین است که طول عمر بسیاری از سرطانیها بسیار زیاد افزایش یافته و دیگر سرطان آن غول سابق نیست. این یعنی امر مدرن. و فراموش نکنیم که پایه امر مدرن انتقاد و تفکر انتقادی است. اگر تفکر انتقادی نبود، ما همچنان چند عدد داروی ضدسرطان بیشتر نداشتیم. چندنفر پزشک معروف. اندی مهندس معروف. و قلیلی فیلسوف. همکاران فرهیختهام طنز، تفکر انتقادی است. و پایه تفکر مدرن. طنزپرداز هم یک متفکر انتقادی است. درست همانکاری که دانشمندان علومپزشکی انجام میدهند؛ پایه یکی است.
چهارم، مجبورم نمونههایی از تفکر انتقادی در سریال «در حاشیه» را بازگو کنم: سلطه سرمایه و سرمایهدار بر امور پزشکی بر هیچیک از همکاران در رشتههای مختلف پزشکی پوشیده نیست. مثال سرانگشتیاش در میهمانیهایی که یک فارغالتحصیل حرفه پزشکی حضور دارد دیده میشود. پولدارهای میهمانی از میزان هزینه خرید و تجهیز یک مطب کلینیک درمانگاه، داروخانه و خرید یونیت دندانپزشکی و… سؤال میکنند و بعد که میدانند این بیچاره یهلاقبا چیزی در بساط ندارد، به او پیشنهاد شراکت میدهند. بسیاری از مراکز درمانی ما توسط این افراد اجاره و اداره میشوند. بیشتر همکاران از این رابطه و از این دخالتهای نابجا در حرفهشان خستهاند و معترض. سالهاست فشار افراد و گروههای سرمایهدار بر وزارت بهداشت و درمان در ایجاد داروخانههای زنجیرهای سنگینی میکند. یعنی شرکتی تأسیس میکنند و ٥٠داروخانه باز میکنند و آنوقت دکتر داروساز باید به استخدام آنها دربیاید و متعاقب فرمایش آنها کار کند و مریضسازی کند. دلایلشان را هم خیلی موجه میبافند. داروخانهها درحالحاضر مردم را میچاپند. مالیاتش را نمیدهند. بدهید دست ما تا مالیاتتان را بدهیم. و مردم را دیگر نچاپیم! در رشتههای دیگر هم همینطور است و این ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد. مگر نقشی که جواد رضویان بازی میکند جز این است. مگر چیز بدی را نشان میدهد. نمونه دیگر بحث مدیریت در امر درمان است. بسیاری به این امر معترضند. مثال معروفی است که مردم عادی هم میدانند که بهترین جراحیها در ایران صورت میگیرد، ولی نگهداری بیمار بعد از عمل و درمان است که مشکل اینجاست. این هم مستقیم به مسئله مدیریت درمان برمیگردد. مگر این سریال غیر از این میگوید. دکتری فوقتخصص که بیشتر باید در آزمایشگاه تحقیق کند، بر اثر یک پارتیبازی میشود مدیر یک بیمارستان. از این کار جدید هیچ سر در نمیآورد. منظورم نقش سیامک انصاری است. این است که میگویم طنز اساسش تفکر انتقادی است.
پنجم، طنز «در حاشیه» براساس یک داستان ساخته شده است. داستان نیز بیان واقعیت نیست. تنها واقعیت را بازنمایی میکند. یعنی ما بیمارستانی در دنیای واقعیت نداریم که پزشکی در آن شیشه پاک کند. این از ملزومات داستان و درام است که طنز شاخهای از آن است. پس هرچه را که در آن میبینیم به واقعیت بیرونی ارتباطش ندهیم. آنتوان چخوف، نویسنده شهیر روسی، خود نیز پزشک بود و در داستانهایش پزشکان شارلاتان افسرده و مغموم و خیانتکار بهوفور دیده میشوند. هیچکس با خواندن داستانهای او به این فکر نمیافتد که دیگر به پزشکی مراجعه نکند چون در کتاب، داستان یک پزشک بد را خوانده. داستان و بهدنبالش طنز که از عناصر مهم یک داستان است، از یک هیچ ساخته میشود. از این هیچ است که آرامآرام همهچیز ساخته و جهانی خلق میشود.
ششم، خیلی حیفم آمد به وزیر عزیز بهداشت و درمان چند کلمهای نگویم؛ وزیری که خیلی علاقهمندشان شدهام. بیتعارف ایشان این نحله تفکر انتقادی را به زیبایی وارد حرفه ما کردهاند. یعنی همان مدرنیسم پزشکی که نوشتم. از مشکلات حیطه خودشان شروع کردند. فرافکنی نکردند. به بیماریهای اجتماعی شایع در این حرفه اشاره کردند و قاطعانه درصدد حل برآمدند. که اگر حل هم نشود همان مطرحکردنش هم کافی است. کدام وزیری تابهحالآمده نان مطب بعدازظهرهایش را تخته کند. ایشان ولی کرده، وقتی از دستمزدهای بالای بیمارستانی و زیرمیزیگرفتن صحبت میکند. تمامی رفتار و سخنان ایشان به دل مینشیند. ولی نمیدانم چطور ایشان که خود بهمثابه یک طناز منتقد، به نقد خویش و جامعه صنفی خویش مینشیند، قبل از شروع این سریال نسبت به پخش آن هشدار میدهد و زمینهساز چنین اعتراضاتی میشود. هفتم، دوستان و همکاران عزیز و فاضلم، بنده را عفو بفرمایید. شاید افاضات کردم. اینجا بسیاری از آثار هنری، از فیلم گرفته تا کتاب بهدلیل این دست اعتراضات که عرصه را بر مسئولان مربوطه هم تنگ میکند (با این دلیل که سری را که درد نمیکند دستمال نمیبندند) با تمام سختی در تولیدشان در محاق ماندهاند. ما حرفهای داریم زاییده تفکر مدرن. کمتر شغلی مثل ما با کف مردم کوچه و بازار ارتباط دارد. ما محرم راز مراجعهکنندگانیم. اولین خصوصیت یک محرم صبوری است. صبوری کنیم بر طنزپردازان. بر مهران مدیری که طنزپردازی بزرگ و نوجوست. شما را به آن شبها که سر بر بالین فارماکولوژی کاتزونگ مینهادید قسم میدهم. طنز پاککننده آلودگیهاست. همین.
شرق