خط امام : چند روز پیش حسینیه خاطره انگیز جماران میزبان دهها چهره ی آشنای عرصه فرهنگ و هنر ایران بود که به سنت هر ساله برای تجدید میثاق با امام راحل و دیدار با حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در آن حضور پیدا کرده بودند. به گزارش خط امام به نقل از […]
خط امام : چند روز پیش حسینیه خاطره انگیز جماران میزبان دهها چهره ی آشنای عرصه فرهنگ و هنر ایران بود که به سنت هر ساله برای تجدید میثاق با امام راحل و دیدار با حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در آن حضور پیدا کرده بودند.
به گزارش خط امام به نقل از جماران ، وقتی چشم می چرخاندی بازیگران و کارگردانانی را می دیدی که هرکدام جایی در خاطرات کودکی و نوجوانی یا میانسالی ما داشتند؛ اما در میان همه بانویی بود سپید مو که به سبک زنان اصیل ایرانی روسری رنگی اش را با گیره ای کوچک بسته بود و با هیجان از کنار یکی از ستون های حسینیه به سمت جایگاه سخنرانی نگاه می کرد.
شاید نزد حضار، به جز کسانی که او را را در تلویزیون دیده اند، در نگاه اول آشنا نبود؛ اما وقتی سخنرانی یادگار امام تمام شد و جلو آمد دیگران متوجه شدند که این بانوی پرشور و مهربان کسی جز مریم نشیبا همان راوی ماندگار قصه های شب نیست.
هیجان او با دیدن یادگار امام دو چندان شد و گویی سر از پا نمی شناخت؛ خمینی جوان هم روزهای کودکی را به یاد آورد که پای قصه های شب می نشست.
گویا اشتیاق بانو نشیبا تمامی نداشت و تا کنار دفتر یادگار امام او را همراهی کرد. وقتی اطراف حاج سید حسن آقا خلوت تر شد به شوق گرفتن عکس یادگاری دوباره نزد او آمد و روزهایی را به یاد خمینی جوان آورد که در کودکی با آن موهای بور کنار امام بود.
همه این حرفها را زد و عکس یادگاری اش را که گویا سفارش مادر کهنسالش بود گرفت و با همان صدای گرم خاطره انگیز، اما نگران، یک نکته را به عنوان دغدغه اصلی اش با یادگار امام در میان گذاشت: ” حاج آقا! کشور ما درآمد و پول نفت زیاد دارد؛ لطفا به شهرداری بگویید حواسش به دو سه هزار کودک خیابانی در تهران باشد”. یادگار امام نیز با تأیید نگرانی او، قول گوشزد کردن این موضوع به شهردار تهران را داد.
مادر مهربان و قصه گوی شب می خندید، اما نگران بود…