مهرداد گرمسيري* در فرهنگ و ادبيات سياسي به شيوه اي از حكومت اقتدارگرايانه كه در آن حاكم با اختيارات قانوني يا فراقانوني و بعضا روش هاي قهرآميز در جهت خير عمومي و اهداف مترقيانه نظير پيشرفت ، عدالت و ارتقاء سطح اخلاق و فرهنگ جامعه اقدام نمايد ، ديكتاتوريِ مُصلح گفته مي شود . به […]
مهرداد گرمسيري*
در فرهنگ و ادبيات سياسي به شيوه اي از حكومت اقتدارگرايانه كه در آن حاكم با اختيارات قانوني يا فراقانوني و بعضا روش هاي قهرآميز در جهت خير عمومي و اهداف مترقيانه نظير پيشرفت ، عدالت و ارتقاء سطح اخلاق و فرهنگ جامعه اقدام نمايد ، ديكتاتوريِ مُصلح گفته مي شود . به مانند ساير ديكتاتوري ها ، ديكتاتور در اين نوع حكومت به استبداد و قدرت مطلقه تمايل دارد اما نه در جهت منافع و اميال شخصي كه به منظور اصلاح و نوسازي و تحقق اهداف توسعه در جامعه ، به گونه ايكه در پاره اي متون از ديكتاتوري مصلح با عنوان ديكتاتوري توسعه خواه نيز نام برده شده است .
بديهي است در حكومتي با ماهيت ديني كه آرمانها و اهداف حكومت داراي سطحي عالي تر مي باشند و علاوه برساختن دنيا ، آباداني آخرت مردم نيز مد نظر حكومتگران است ، وسوسه ي در پيش گرفتن شيوه هاي اقتدارگرايانه در امر حكومتداري مي تواند بسي افزونتر از حكومتهاي غير ديني باشد ، چرا كه هر چه رسالتي كه رهبران براي خود قائلند والاترباشد – مثل بردن مردم به بهشت – انگيزه و اصرار براي تحقق آن رسالت نيز قوي تر خواهد بود . كنكاشي در تاريخ و مرور كارنامه ي حكومتهايي كه به نام دين بر مردم سرزمين خود حكمراني كرده اند مؤيد اين ادعاست . از حكومتهاي بني اميه و بني عباس در جهان اسلام گرفته تا دوره ي تاريك حاكميت كليسا در قرون وسطي .
اين نوشتاردر حال حاضر بنا ندارد ميزان صداقت مدعيان در نمونه هاي تاريخيِ ديكتاتوري مصلح اعم از ديني يا غيرديني را مورد بررسي قرار داده ويا بر فرض صداقت و تاييد انگيزه ي مصلحانه ي اين نمونه هاي تاريخي ميزان موفقيت هاي عملي حكومتهاي مُدعي را ارزيابي نمايد .
آنچه موجد اين نوشتار گرديد مواجهه ي نگارنده با فرازي از نهج البلاغه بود كه به زعم صاحب اين قلم در عالي ترين سطح از آموزه هاي انسان ساز و حكمت هاي شگرف و شگفت انگيز امام اول شيعيان در امر حكومتداري است . ضمن آنكه بررسي و تحليل شيوه و محتواي دوره ي كوتاه زمامداري علي (ع) به ما اين امكان را مي دهد تا اصولي روشن و بي ابهام از ملاك ها و معيارهاي حكومت اسلامي از جمله تعيين موضع نسبت به روش ديكتاتوري مصلح را استخراج نماييم .
اسناد روايي و مكتوبِ تاريخي شهادت مي دهند كه وقتي امام علي (ع) بر حكومت سيطره يافت هيچ گاه در پي آن نبود تا حقيقت را به پاي مصلحت قرباني سازد يا در منكوب سازي دشمنانش به سياستِ ” هدف وسيله را توجيه مي كند ” پناه آورد ويا براي دفع خطرهمرزمان ديروز و زياده خواهان امروز به سياستِ ” قصاص قبل از جنايت ” متوسل شده و غائله ي ايشان را در نطفه خفه كند . آنگاه كه او از اصلاح رفتار قدرناشناسانه و موقعيت ناشناسانه ي مردم تحت حكومتش – كوفيان – نا ا ميد و مايوس گرديد در بياني شگفت انگيز فرمود :
إِنِّي لَعَالِمٌ بِمَا يُصْلِحُكُمْ وَ يُقِيمُ أَوَدَكُمْ وَ لَكِنِّي وَ اللَّهِ لَا أَرَى إِصْلَاحَكُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِي
من مي دانم چه چيز شما را اصلاح مي كند و كجي شما را راست مي سازد ولي به خدا سوگند كه من هرگز اصلاح شما را با تباه كردن نفس خويش جايز نمي دانم . ( خطبه 69 نهج البلاغه )
نتايجي كه از اين بيان تاريخ سازِ به دست مي آيد واجد ظرائفي است باريكتر از مو كه نگارنده به قدر فهم و بِضاعت خويش تنها اشاراتي به آنها نموده واميد دارد كه علما و اهل نكته ومعنا به تفصيل حق مطلب را در خصوص اين فراز و ساير فرازهاي مشابه در نهج البلاغه ادا فرمايند ، چرا كه شايسته و بايسته است تا در تبيين معارف نهفته در بياناتي از اين دست كتابها نگاشته و همايش ها بر پا داشته شود . اما نكات قابل ذكر بدين قرارند :
1- از جمله روشهايي كه مي تواند موجب اصلاح كليت برخي جوامع شود اما در عين حال فساد و تباهي حاكمان را به دليل به كار بستن آن شيوه ها در پي داشته باشد ، عبارتند از: بكارگيري سلاح زورو تطميع در اداره ي جامعه . در طول تاريخ از گذشته تا به امروز بهره گيري از روشهاي خشن و قهرآميز از يك سو و شيوه هاي فريبنده و تطميع كننده از سوي ديگر از ابزارهاي پركابرد حكومتگران در امر حكومتداري و عامل تثبيت و بقاي حكومت ها محسوب شده است . بدين سان معلوم مي شود كه آنچه به عنوان عامل راست كننده ي كجي كوفيان و اصلاح آنان در اين فراز از خطبه 69 مد نظر حضرت بوده ، همانا به كارگيري زور و تطميع از جانب ايشان بوده است .
2- فرض بر اين است كه به كارگيري شيوه هاي قهر آميز ويا تطميع كننده به تناسب گروه هاي اجتماعي و موقعيت هاي زماني در عين ظلم به عده اي ، در عمل به نتيجه ي مطلوب كه همانا اصلاح كليت جامعه و كنترل مردم است منجر شود . چنانكه در فرمايش حضرت چنين فرضي انگاشته شده است . از نظر حضرت حتي به رغم تحقق اين فرض يعني سودمند بودن شيوه ها ي قهرآميز و تطميع گرايانه درراستاي اصلاح و مديريت جامعه ، باز هم چنين شيوه هايي نبايد به كار گرفته شوند چرا كه موجب تباهي حاكم مي گردند.
3- كاربرد زور و تطميع اگر حتي در بهترين فرض به اصلاح مردم منجر شود – مانند مدل ديكتاتوري مصلح – در سيره و انديشه ي علوي جايي ندارد چه برسد به قهرو خشونت و تطميعي كه صرفا براي تثبيت حكومت وتامين منافع حكومتگران اِعمال گردد و نه لزوما به قصد اصلاح جامعه .
4- براساس منطق امام علي (ع ) اگر حاكم اسلامي موفق شود با اصلاح جامعه به هر قيمت و شيوه ي ممكن حتي مردم را به بهشت برساند چه بسا با تباه ساختنِ خود ، خودِ او از جهنم سر بر آورد . واين فرجامي است كه علي (ع) با هوشمندي خود را آن بر حذر مي دارد .
5- در منطق امام علي ( ع ) به همان ميزان كه حفظ نظام از اوجب واجبات است حفظ حاكم اسلامي در برابر خطر سقوط اخلاقي و ارزشي و همچنين حفظ ارزشهايي كه حكومت براي اقامه ي آنها بر پا شده همچون عدالت و حريت نيز از اوجب واجبات مي باشند . حاكم اسلامي اجازه ندارد براي حفظ يا اصلاح جامعه به ظلم و تعدي روي آورد ولو آنكه آن ظلمِ محدود و مقطعي به اصلاح كليت جامعه و اقتدار و استمرار حاكميت منجر شود . به تعبيري حفظ نظام در منطق علوي به معناي برپا بودن و بقاي حكومت نيست كه فرق است بين بقا و حفظ . نظام اسلامي بايد حفظ شود نه به معناي برپا ماندن و برجا ماندن صِرف بلكه محفوظ باشد در مقابل تمامي آفاتي كه ارزشهاي انساني و ماهيت الهي حكومت ديني و حاكم اسلامي را تهديد مي كنند . در اين منطق، “حفظ ” متوجه صيانت توامان و همزمان سه وجه وجودِ حكومت ، ماهيتِ حكومت و شخص حاكم مي باشد . هيچكدام از اين وجوه نبايد درپاي حفظ ساير وجوه قرباني گردند. همانگونه كه ماهيت و محتواي حكومت نمي تواند قرباني بقا و وجود حكومت يا شخص حاكم گردد ، هويت و رستگاري حاكم نيز نبايد فداي بقا يا اصلاح حكومت ومردم شود . دراين مدل ، رستگاري امام و مردم هر دو هدف است . توجه حضرت امير(ع) به اين اصول بود كه دوران 4 ساله ي حكومت ايشان را از صدها سال حاكميتِ حُكام ديگر با ارزش ترمي سازد .
6- در منطق علوي ، امام براي اصلاح جامعه مي تواند جانش را بدهد – چنانكه امام حسين(ع ) چنين كرد – اما اجازه ندارد براي اصلاح جامعه روح خود را وهويت و ارزشهاي خود را معامله كند حتي اگر به آن منجرشود تا چون علي (ع ) شهادتي مظلومانه را به انتظار نشيند . امام مي تواند از زندگي چشم بپوشد اما از رستگاري هرگز. او مجاز است كه خود را براي نجات سايرين قرباني كند اما حق ندارد از نجات خود چشم بپوشد !
7- درمنطق اسلامي ، يك انسان درشرايطي خاص به آ نچنان مرتبه اي مي رسد كه حتي ازجايگاه انسان در فلسفه ي اومانيسم ( انسان گرايي ) غربي هم بسي فراتر است . علي (ع ) به عنوان يك فرد تربيت يافته درمكتب اسلام براي ارزشها و باورهاي خود آن درجه از اهميت را قائل است كه با اينكه مي داند اگر او شكست بخورد ، امويان مسير آينده ي جهان اسلام را به كلي تغيير خواهند داد ، اما در اين لحظه ي بخصوص از تاريخ اين علي است كه مهم است . انسان بما هو انسان است كه اهميت مي يابد . امام علي ( ع ) خود را در يك كفه ترازو و مردم را در كفه ي ديگرقرار داده و به صراحت مي گويد : اجازه ندارم براي اصلاح شما خود را فاسد سازم ! انساني در برابر تمامي انسان ها و درست تر آنكه انسانيت دربرابر انسان . خودخواهي علوي ! خودي را كه نماد خوبي ها و ارزشهاست و اينك از خود فراتر رفته و تاريخ را تغذيه مي كند ، بايد هم كه خواست و از آن نگذشت .
8- با آنچه در سطور بالا بدان اشاره شد درمي يابيم كه ديكتاتوري مصلح در سيره و انديشه ي امام علي (ع ) جايگاهي ندارد واين مدل حكومتي از منظر ارزشهاي علوي يك شيوه ي مردود است . امام (ع ) زمام حكومت را به اصرار مردم در دست گرفت و در ادامه آنگاه كه اكثريت را خسته و بي انگيزه يافت ، به نصيحت و روشنگري و حد اكثر هشدار روي آورد . او نه زور و تحميل به كار برد و نه به دروغ و تطميع متوسل شد . در عين حال بر آرمانها و ارزشهاي خود استوار ماند اما تنها تر از گذشته . اوبراي تداوم حكومتش همرنگ جماعت كوفيان نشد چون اين به گونه اي عدول از ارزشها وخود تباه كردن بود . در عين حال براي همراه كردن مردم به زور و خشونت و فريب هم روي نياورد ، چرا كه در اينصوررت به شكلي ديگر خود را تباه مي ساخت . اينچنين علي (ع) تنها ماند . با تجسم شرايطي كه اودر آن واقع شده بود ، چه قدر پذيرفتني مي نمايد كه پس از فرود آمدن تيغِ مسمومِ جهل و افراطي گري فرموده باشد : فزت ورب الكعبه …
17/4/94 مصادف با 21 رمضان
*عضو شورای مرکزی مجمع نیروهای خط امام(ره)
عباسي سملي
تاریخ : 13 - جولای - 2015
قلمت مستدام ، بهره برديم .به باور بنده ديكتاتوري مطلح ، همان شارلاتانيسم مدرن است.