نویسنده: امیرپارسا گرمسیری (دانشجوی دکتری مطالعات آمریکا دانشگاه تهران)
خبر و تصاویر مرگ *ایرینا زاروستسکا*، دختر ۲۳ سالهی اوکراینی که در آمریکا قربانی یک حملهی ناگهانی شد، قلب بسیاری را شکست. او از بمبارانهای کییف گریخته بود، در رشتهی هنر تحصیل کرده بود، حیوانات را دوست داشت و رویای یک زندگی تازه را در سر داشت. مرگ او دردناک بود، نه فقط به این خاطر که عده ای به طور سنتی و بدبینانه گمان میکنند چون او اروپایی بود یا موهای بور و چشمان آبی داشت، بلکه بیشتر به این خاطر که ما داستان زندگیاش را میدانستیم. او فقط یک عدد در آمار نبود؛ نام داشت، گذشته داشت، آیندهای داشت که ناگهان از میان رفت.
اما در همین زمان، در *غزه* بیش از ۶۰ هزار انسان بیگناه کشته شدند. کودکانی که هیچگاه به مدرسه بازنگشتند، پدرانی که نانآور خانواده بودند، مادرانی که کانون خانه بودند. اما بیشترِ این مرگها در لابلای خبرها و بیاعتنایی امپراطوری رسانهای حاکم بر جهان به اعدادی بیروح تبدیل میشوند. ما روایتهای شخصی قربانیان در غزه را نمیشنویم، چهرههایشان را نمیبینیم، رؤیاهایشان را نمیدانیم. این همان تراژدیِ اعداد است: هرچه تعداد بیشتر میشود، درد انسانی کمرنگتر به نظر میرسد.
اگر بخواهیم صادق باشیم، ارزش زندگی انسانی نباید به رنگ چشم و مو، ملیت یا توجه رسانهها بستگی داشته باشد، و در افکار عمومی هم اینچنین نیست، مرگ یک انسان بیگناه، هر کجا و به هر شکل، یک فاجعه است. این اصل ساده است: از دست رفتن حتی یک جانِ بیگناه هم زیاد است!
یاد کردن از *ایرینا* فقط سوگواری برای یک دختر جوان نیست؛ یادآوری این است که هر زندگی، هرچقدر هم کوچک یا دور، ارزش شنیده شدن دارد. اگر داستان او ما را تکان میدهد، پس باید از خود بپرسیم: چه تعداد داستان ناتمام در غزه و دیگر نقاط جهان خاموش شدهاند، بیآنکه مجال روایت بیابند؟ احترام به زندگیِ *ایرینا* یعنی اصرار بر اینکه هیچ زندگیای، در هیچجا، نباید به یک عدد بیروح فروکاسته شود.